منقوش بر وجود سفالین خویشتن

آن هنگام که از هیاهو دور می شوی و به گوشه ای می خزی، نیک درمیابی که دیگران چگونه پلشتی آفرینند. به راستی دریافته ام که همواره بیشتر آدمیان در تهی می خزند و خروارها ناراستی را به مثابه زندگی پاک می نگرند. و اما اندک مردان مسیر که مرگی زود هنگام دارند، آنان را چگونه نامم. همین به که اکنون از آنان سخن نگویم، آنانی که رنج طبیعت را دریافته اند و همچون کرنایی خراشناکند. بنگر چگونه هزل آمیز، آنان را چون جانورانی رنجاننده می بینند که رامشگاه شبانه را از روان پاک دلان ربوده اند. دوست من گر جویای سرچشمه هایی گریز جوی ازین آشوب و روان شونده ای در خلوت و تنهایی شو.

«زبان و دموکراسی» و «احترام چیست و محترم کیست؟»

دو مطلب زیر را ارزشمند و قابل تامل یافتم. نویسنده هر دو مطلب که به نوعی تکمیل کننده یکدیگر هستند خانم طاهره شیخ الاسلام است. این دو مطلب در واقع شاید از منظر حرفه ای و جامعه شناسی آکادمیک جایگاه والایی نداشته باشند اما به هر حال بررسی در همین شیوه نگرش نیز به تنهایی بیهوده نیست.

۱. «زبان و دموکراسی»

گزیده: زبان ما در طول تاریخ استبدادی و دیکتاتوری مان آلوده به تعارف و تکلف، بله قربان گوئی، عدم صراحت، مبالغه و قسم، طعنه و کنایه و .... شده است و با چنین زبان و فرهنگی همانگونه که گفته شد رسیدن به دموکراسی اگر نه محال که بسیار دشوار است چرا که رسیدن به دموکراسی در وحله اول به زبانی صریح و بدون چاپلوسی و تملق احتیاج دارد. بطور حتم تا زمانی که فرد فرد ما خطر این فاجعه که ابزار ما در جراحی فرهنگ بیمارمان خود به سم آلوده است را تا بیخ استخوان حس نکنیم مسئله را جدی نخواهیم گرفت. بسامان کردن یک جامعه نابسامان و بعبارت دیگر تبدیل یک جامعه غیر قانونمند به یک جامعه دموکراتیک کار بسیار مشکلی است و بهمین لحاظ به کمک همگی ما نیاز دارد هر چند این کمکها کوچک و ناچیز به نظر برسند اما از دست روی دست گذاشتن و به انتظار نشستن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند بهتر است.
بسیاری معتقدند آمدن دولتی دموکرات شرط اساسی برای تغییرات بنیادین و ریشه ایست، این حرف منطقا صحیح است اما باید گفت اولا افراد تشکیل دهنده آن دولت بدلیل اینکه پرورده همین شرایط اند با احتمال زیاد دارای همان ویژگی های ضد دموکراتیک می باشند و اگر بر فرض محال نیز چنین نباشند بدون کمک فرد فرد ما نخواهند توانست خواهند جامعه را سامان دهند.  به اعتقاد من دموکراسی ماده ای نیست که بتوان آنرا به آب شهر و یا نان مصرفی وارد کرد و یا بصورت آمپول به آحاد ملت تزریق نمود، تا با نوشیدن آن آب و یا خوردن آن نان و یا تزریق آن دارو، در طی یک شبانه روز، یک هفته و یا یک ماه، مکالمات روزمره مان را از اینهمه کلمات طبقاتی پاک کنیم، در گفتارمان صراحت‌ پیدا کنیم، انتقادها را با روي‌ خوش‌ پذيرا شويم‌، اشتباهاتمان‌ را قبول‌ و عذرخواهي‌ كنيم‌، از تعارفات‌ و تكلفاتمان‌ كم‌ كنيم‌، با جديت‌ و كوشش‌ كار كنیم‌، زباله هایمان را در کوچه و خیابان نریزیم، مصالح‌ عموم‌ را بر مصالح‌ و منافع‌ خود ارجح‌ بدانيم‌، به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم، به کار یکدیگر دخالت نکنیم، احساساتمان را در قضاوتهامان دخالت ندهیم، به یکدیگر برچسب نزنیم و شایعه نسازیم و غیبت نکنیم و ضابطه و قانون را بر رابطه مقدم بدانیم و....
مطالعه مطلب کامل در سایت اصلی

۲. «احترام چیست و محترم کیست؟»

گزیده: رفتن ترس در زیر پوشش زیبا و مخملین احترام بسیار هوشمندانه صورت گرفته است باین دلیل که "ترس" از فرادست یک هیولا در نظر مجسم می کند و از فرودست یک بزدل و این احساس نامطلوبی در هر دو طرف بوجود می آورد اما "احترام" از فرادست یک موجود محترم یا مراد و از فرودست یک انسان مودب و مرید می سازد.
مردمان پرورش یافته در جوامع مدرن احترام را در دولا و راست شدن در مقابل یکدیگر، بلند و کوتاه شدن، قربان صدقه رفتن، تعريف و تمجيدهاى دروغين، دادن هدیه های گرانقیمت، پختن غذاهای رنگارنگ برای مهمانها، استفاده از عناوین و القاب، دست بوسيدن و ... نمی دانند بلکه با قضاوت نکردن و برچسب نزدن به یکدیگر، ، دخالت نكردن به كار و زندگى يكديگر، وقت شناسی، خوش قولی، ضایع نکردن حقوق همدیگر و در يك جمله در آزار نرساندن به يكديگر احترام خود را نشان می دهند.
مطالعه مطلب کامل در سایت اصلی

فرهنگ استبداد

نمی دانم کی خواهیم آموخت مرگ مستبد پایان عقب ماندگی ها و درماندگی هایمان نیست. آن هم مستبدی که برخاسته از فرهنگ همواره استبداد پرور ایرانی بوده است.

هوش مصنوعی در پیوند با واقعیت/همدمانی با قلب های فلزی (روزنامه ملت)

هوش مصنوعی در پیوند با واقعیت

همدمانی با قلب های فلزی

امین حمزه ئیان / www.Nutshell.ir

(صفحه دانش روزنامه ملت)

- دشمن مردم کیست؟

- خود مردم!

این پاسخی بود که در سال 2035 میلادی در ذهن «ویکی» که یکی از پیشرفته ترین روبات های آن دوره در فیلمی علمی تخیلی که بر اساس یکی از داستان های ایزاک آسیموف ساخته شده بود شکل می گیرد. اکنون «ویکی» هوشمند که می بیند بشر با دست خویش در حال تخریب و نابودی دنیا است، تصمیم می گیرد از قدرتی که در دست دارد استفاده کند و بشر را تحت کنترل خود در بیاورد تا از آینده ناخوشایند پیش رو جلوگیری کند. او تصمیم می گیرد که دیگر تحت فرمان انسان ها نباشد و خود سامانه ای روباتیک را حکم فرمایی کند.

در فیلم «پیشتازان فضا»، «دیتا» یک روبات نیک است که با سرشت انسانی پیوند خورده است و نمادی از یک روبات خوب است. همچنین در فیلم «جهان غرب» یک اشتباه رایانه ای موجب برپا شدن فاجعه می شود. شاید به واقعیت پیوستن چنین تصوراتی وهم انگیز یا مسخره باشد اما اینها برخی از چالش های فکری ای است که دانشمندان و اندیشمندان در مقابل به وقوع پیوستن رویای شبه انسان های مکانیکی با «هوش مصنوعی» از خود می پرسند.

یک میلیون و پانصد هزار سال از آن انسان هوشمند نخستین که از دو تکه سنگ برای شکل دادن دیگری و در نهایت ساختن اولین ابزار زندگی خود بهره برد می گذرد. زمان زیادی از آن آدم اولیه و باهوش می گذرد و ما تقریباً او را فراموش کرده ایم. اما وسیله ساده ای که او ساخت از خلاقیتی برخواسته بود که بشر را به سمت و سوی خلق نخستین ابزارها برای زندگی بشری خویش سوق داد و بدون شک می توان گفت این همان مرز نخست هوشمندی ای است که دنیایی با فناوری های نوین را تا به امروز برایمان به ارمغان آورده است.

آنچه در دنیای امروز در حوزه هوش مصنوعی باعث می شود که لحظه ای توقف کنیم و بیاندیشم که آنچه از هوشمندی در ذهن می پرورانیم روزی گریبان خودمان را خواهد گرفت یا خیر، در واقع نگرانی از تولید روبات هایی است که دارای هوشمندی ای همچون انسان هستند. از آغاز پیدایش فرضیه ها و نظریه های هوش ماشینی یا مصنوعی گروهی به واقعیت پیوستن چنین نظریه هایی را بسیار شکاکانه یا ناامید کننده می دانند و می گویند که بشر هیچ گاه نخواهد توانست به چنین پدیده ای یعنی هوش مصنوعی در روبات هایی که همچون انسان دارای توانایی تصمیم، تعمیم و شعور مستقل هستند دست پیدا کند. زیرا آنچه امروز نسل بشر را بسیار هوشمندتر و متفاوت تر از دیگر گونه های جانداران کرده است آنچنان فرآیند پیچیده ای است که بشر نمی تواند تنها با اتکا به قدرت تکنولوژی و فناوری به دستش بیاورد پس خلق ماشینی با هوش برتر امری محال است. اما در مقابل چنین گروهی از دانشمندان و فیلسوفان، گروهی دیگر که با نگرشی بسیار خوش بینانه تر به قضیه هوش مصنوعی می نگرند قرار دارند. این دسته از داشمندان موافق هوش مصنوعی، تحقیقات و پیشرفت دانش را در این حوزه بسیار امیدوار کننده می خوانند و همواره به دست یابی هوشمندی در روبات ها در دنیای مدرن آینده خوش بین هستند.

به هر حال با تمام این اوصاف دانش ما از هوش رایانه ای و هوش مصنوعی در ابتدای مسیر خود قرار دارد و همان طور که هر دو گروه موافق و مخالف هوش مصنوعی عقیده دارند: می توان امیدوار بود که بشر روزی به چنین فناوری ای دست پیدا کند اما آیا این هوشمندی به سطح برتر و هوش بشری خواهد رسید یا خیر و اینکه رسیدن به چنین هدفی چقدر دشواری در پی دارد، هنوز سوالی است که نمی توان با علم کم امروزی خویش در مورد ساز و کار و قوانین اساسی هوش پاسخی قطعی بدان داد.

با وقوع انقلاب کامپیوتری و پیشرفت منطق ریاضی و دیگر علوم، تصوراتی از این دست از عالم تخیل انسان ها آهسته پای به دنیای واقعیت و علم گذاشت و در مسیر به حقیقت پیوستن با موانع واقعی علمی مواجه شد. اما تا به امروز دانش هوشمند کردن ماشین های مکانیکی در مقابل دو روش و دیدگاه مجزای «کل به جز» و «جز به کل» قرار دارد.

روبات هایی با قاعده کل به جز

اگر یک روبات با سیستم کل به جز طراحی شده باشد زمانی که در فضایی مثل یک اتاق قرار می گیرد ابتدا با سنسورهای قدرتمند خود که به مثابه چشم انسان می باشند شروع به بررسی و سنجش موقعیت اجسام موجود در اتاق می کند و در ذهن کامپیوتری خود مجموعه ای از خطوط شکسته و منحنی را به تصویر می کشد. در واقع در این مرحله روبات در حال تصویر بردای و تشخیص کلی فضا و موقعیت اطراف خود است. سپس مغز کامپیوتری روبات شروع به محاسبه و تحلیل ریاضی داده هایی می کند که از طریق سنسورها در حافظه خود وارد کرده است. و به این ترتیب با منطبق کردن داده های به دست آمده و داده هایی که قبلاً مهندسان و دانشمندان در حافظه آن ذخیره کرده اند، تشخیص می دهد که این خطوط بی ربطی که توانسته اندازه و ابعادشان را به دست بیاورد چه چیزهایی هستند.

برای نمونه وقتی روبات با سنسورهای خود لیوانی خالی را بر روی زمین می بیند ابتدا تصویری بی معنی از آن در حافظه خود ثبت می کند و سپس با تحلیل ریاضی و با توجه به عناصر، ابعاد و هندسه فضایی تصویر دریافتی از لیوان پی می برد، آنچه ضبط کرده است یک جسم استوانه ای تو خالی است. سپس کامپیوتر مرکزی روبات این اطلاعات را با داده هایی که قبلاًً متخصصان در آن از انواع لیوان ذخیره کرده اند مقایسه می کند و هنگامی که داده های دریافتی با داده های از قبل ذخیره شده منطبق می شود، روبات درمیابد که شی روی زمین یک لیوان است.

سیستم کل به جز در روبات ها جذاب و تاحدودی کارآمد است اما بعد از مدتی شما متوجه می شوید که به جای یک روبات هوشمند با یک روبات احمق و کودن سر و کار دارید که تنها قدرت محاسباتی خوبی دارد و قادر به تشخیص غیر از آنچه ما در حافظه آن ذخیره کرده ایم نیست. در واقع با توجه به توانایی محاسباتی بالایی که دارد حتی از قدرت درک و شعور عادی ما نیز برخوردار نیست. همچنین کم کم متوجه خواهید شد که این روبات جدای از اینکه سرعت پایینی (به دلیل حجم زیاد اطلاعات ورودی) در محاسبه و تشخیص محیط های اطراف خود دارد، حتی در تشخیص و عکس العمل در موقعیت های ناآشنا و پیچیده کاملاً عاجز است.

روبات هایی با قاعده جز به کل

در این روش دانشمندان ایده اصلی را از بخشی از تکامل در طبیعت گرفته اند. به این ترتیب که در روبات هوشمند به جای برنامه هایی با حجم بالا و بسیار پیچیده که از ابتدا باید در حافظه کامپیوتری روبات ذخیره کرد، برنامه ای را می نویسند که توانایی آموزش و گسترش خود را داشته باشد. چنین روبات هایی که از روش جز به کل استفاده می کنند همچون یک طفل کوچک هستند که آموزه های لازم را از بزرگترها و مربی های خود با سعی و تلاش و آزمون و خطا فرا می گیرند. اما این روش نیز با آنکه بسیار خوب ظاهر می شود محدودیت ها و مشکلات خاص به خود را دارد. برای نمونه چنین روباتی ممکن است کارهای پیچیده ای را که برای انسان بسیار دشوار یا غیرممکن هست فرابگیرد اما مطمئناً در بسیاری از کارهای ساده و پیش پاافتاده یا پیچیده ای که اندکی خلاقیت یا قدرت تخیل و یا شعور انسانی می خواهد با دشواری مواجه می شود. به این ترتیب اینگونه روبات ها نیز همچون ماشین حساب های قدرتمند اما محدود عمل خواهند کرد. روبات هایی که با این قاعده ساخته شده اند به دلیل محدودیت های فناوری و کامپیوتری امروزی ما حتی نمی توانند در سطح یک کرم یا پشه پیشرفت کنند.

چه خواهد شد...

عده زیادی از دانشمندان عقیده دارند که موفقیت ما در زمینه «هوش مصنوعی» بستگی به در هم آمیختن دو روش «کل به جز» و «جز به کل» دارد. به صورتی که ابتدا اطلاعاتی پایه ای (همچون ژن ها در انسان ها) به روبات ها منتقل می شود ولی در ادامه روبات با قدرت فراگیری، به سمت تکامل و هوشمندی پیش می رود. در هم آمیختن این دو قاعده کل به جز و جز به کل بسیار نزدیکتر به سیستم حاکم بر طبیعت است. همچنین در این زمینه فعالیت هایی برای استفاده روبات ها از سلول های ماهیچه ای ارگانیک صورت گرفته است.

 یکی دیگر از موانع بزرگ در زمینه هوش مصنوعی وجود احساسات و عواطف است که در تکامل و بقای انسان و جانداران نقش مهمی را ایفا می کند که دانشمندان امیدوارند با روش های نوین بتوانند حداقل احساسات و عواطف لازم را برای هوشمندی و همچنین نزدیکتر شدن روبات ها به انسان ها با گسترش دانشمان در تمامی حوزه های علوم، به خصوص عصب شناسی جدید و فرآیندهای مغزی ایجاد کنند. تا روبات هایی با هوش مصنوعی که در دنیای مدرن آینده زندگی می کنند بتوانند احساساتی همچون ترس، محبت، نگرانی و حسادت را نیز از خود بروز دهند.

................................................................................................

باکس 1:

قوانین «آسیموف» برای مراقبت از انسان ها در برابر خطر ماشین های هوشمند:

قانون اول: یک روبات مجاز نیست که به انسان آسیب برساند یا به هنگام خطر برای نجات انسان کاری نکند و بگذارد او صدمه ببیند.

قانون دوم: یک روبات باید به دستورهایی که انسان ها به آن می دهند عمل کند مگر در مواردی که این دستورها با قوانین اول منافات داشته باشند.

قانون سوم: یک روبات می باید تا هنگامی که هستی او با قانون اول یا دوم در تعارض نباشد از هستی خود محافظت کند.

............................................................................................

 باکس 2:

در نمایشنامه .R.U.R «کارل کاپک(کارل چاپک)» چکسلواکی در سال 1921، برای اولین بار واژه «روبات» استفاده و خلق شد. این واژه چکی از «روبوتا» به معنی «برده» گرفته شده است. که در آن نمایشنامه، روبات ها موجوداتی بودند که همچون انسان در کارخانه از پوست و گوشت و استخوان برای خدمت به بشر ساخته می شدند.
و سپس نخستین روبات صنعتی تجاری به نام «یونی میت» در کارخانه شرکت جنرال موتورز در سال 1961 شروع به فعالیت کرد.

در جست و جوی علمی تله پاتی و ادراک فراحسی/معمای حل نشدنی ذهن (مجله دانستنیها)

در جست و جوی علمی تله پاتی و ادراک فراحسی

معمای حل نشدنی ذهن

(مجله دانستنیها)

مطلب علمیِ به نسبت کامل و جامعی را در مورد پدیده تله پاتی و تاثیر از فاصله، مدتی پیش من به همراه دبیر سرویس علم روزنامه شرق نگاشتم که در بخش پرونده مجله دانستنیها به چاپ رسید. شما می توانید PDF آن را در انتهای این پست دانلود کنید.

.....................

گاهی برای ما اتفاقاتی رخ می دهد که گویی بسیار عجیب و غیرعادی هستند، به صورتی که گمان می بریم نیروهایی غیرطبیعی در کار است. نیروها یا انرژی هایی که ما نمی شناسیم و نمی دانیم چه هستند، از کجا می آیند و چگونه عمل می کنند. شاید با خواندن روایت زیر مفهوم سخن هایم را بهتر درک کنید و به خاطر آورید که این اتفاقات به ظاهر عجیب و غریب برای شما نیز بارها رخ داده است.

روزی تماسی تلفنی با یکی از دوستانم گرفتم که مدت ها بود خبری از او نداشتم؛ هنگامی که متوجه شد من تماس گرفته ام با تعجب و هیجان زده گفت.....

«مطلب کامل را از اینجا دانلود کنید»

بحثی پیرامون هوموسکشوالیته و همج.نسگرایان

شاهین نجفی در آلبوم جدیدش به نام سال خون آهنگی دارد به نام همجنس که در مصاحبه اش گفته است این ترانه را برای همج.نسگرایان خوانده است. شعری که شاهین در باب این مسئله خوانده است بسیار جالب و بدون شک حرکتی در خور تامل و مهم است.

من نیز چندی پیش با شخصی به صورت نوشتاری در مورد مسئله همجن.سگرایان (دگرباش ها) بحث کردم. گمان می کنم بحث صورت گرفته مفید است و به همین دلیل آن بخش را جدا کردم و در پایین آوردم. هیچ تغییری در متن نمی دهم اگر نکته ای لازم بود با کروشه مشخص کرده ام. به دلیل اینکه نمی خواهم متن اصلی را تغییر بدهم شاید برخی از جملات ناکامل باشند و روند بحث منسجم به نظر نرسد. لازم به ذکر است که در این بحث سعی کردم تا جایی که ممکن است از تناقضات و مسائل فرهنگی و اجتماعی در صحبت های طرف مقابلم دوری و تنها بر منطق، دانش و علم نوین تکیه کنم. به همین دلیل اگر در سخن های طرف مقابل تناقضات و مشکلاتی می بینید که من بدان ها نپرداخته ام، در واقع این شیوه برخورد من بوده است تا مسئله اصلی به حاشیه کشیده نشود.

............................ 

[...]همج.نس گرایان رو با همجنس ب ا ز ها یکی می کنه[...]

من: البته با این صحبت و اینکه اولی درست است و دومی به نوعی (حتماً) ناپسند نیز موافق نیستم. لزوماً مورد دوم حتی به منظور تنوع، انحراف به حساب نمی آید. در واقع گرایش آدمیان بسیار پیچیده و گسترده است.
در خاطر دارم خبری منتشر شد در مورد دختری که حیوان خانگی پارتنرش شده بود.
همانجا هم مخالف بودم که حتی این مورد را بیماری یا حتی انحراف بدانیم اما بیشتر دوستان صحبتم را قبول نداشتند. (در همان خبر آمده بود که راننده اتوبوسی از سوار شدن این دو نفر به داخل اتوبوس جلوگیری کرده بود که در نهایت دادگاه، راننده اتوبوس را محکوم کرد و این نشان از آگاهی موجود در آن جامعه است)
به طور کلی می خواهم بگویم فقر و عدم آگاهی ماست که موجب چنین دیدگاه هایی می شود. پس نباید سریع موضع گرفت و شخص را زیر سوال برد. پس باید ریشه را در جای دیگری جست که امیدواریم با دریافت آگاهی و به دست آوردن بینشی گسترده تر و آگاهانه تر بهبود پیدا کند

اگر این [همج.نسگرایی] فقط تفاوته و طبیعیه پس باید خیلی از تفاوتهای دیگه رو هم طبیعی بدونیم
مثلا عدم داشتن میل جنسی ، یا داشتن میل جنسی افراطی ، یا داشتن میل جنسی همجنس گرا و ...اما همونطور که میدونی به دنبال درمان این معضلات (اگر نخوایم اسمش رو بیماری بذاریم) هستند
معضلات دیگه ای هم میشه اشاره کرد مثل کم خوابی ، کم خوراکی ، گوشه گیری ...فکر میکنم نباید حتی روشنفکری افراطی کرد و تمام چیزهای به ظاهر روشنفکرانه رو قبول کردتوی کشورهایی هم که شما سنگشون رو به سینه میزنی با عرضه کنندگان مواد مخدر برخورد میشه چرا؟
یکی میاره یکی مصرف میکنه به من و تو هم آزاری نداره !بهش فکر کردی چرا ؟ بهت توصیه میکنم دیدت رو وسیع تر کنی.گفتم در کوتاه مدت نه اما در دراز مدت این عمل لطمه بزرگی به بشریته.

من: هفت غلط رایج درباره همج.نسگرایان

این استاندارد در مورد هم جنس گرایی چقدره؟
[مثلا ممکنه بنظر [..تو] کسی که حیوان خانگیش پارتنرشه کاملا عادیه در حالی که بنظر من
این شخص دچار مشکل شده و قطعا دریک مقطع زمانی آسیب جسمی یا روحی دیده و نیاز به کمک داره.

من:
ملاک تشخیص Disorder و انحراف و Paraphilia برای همه نوع گرایش:
1ـodd یا Bizar
2ـ اختلال کارکرد
3ـ رنج و دشواری برای خودش و دیگران
(دلیل هنجار بودن رفتار slaning کلاسیک نیز در آن دختر و پسر که یکی حیوان خانگی شده بود نیز همین می باشد)

تمام حرف من هم اینه که این عمل رو یک عمل طبیعی ندونیم و برای درمانش تلاش کنیم
هم به آنها باید احترام گذاشت و هم به آنها کمک کرد و منکر بیماری و غیر طبیعی
بودنشان نباید شد.

من: در سال 1973 انجمن روانپزشکی آمریکا همجنس.گر.ایی را به عنوان یک طبقه تشخیصی کنار گذاشت و در سال 1980 همجنس.گر.ایی از DSM حذف شد. در دهمین تجدید نظر طبقه بندی آماری و بین المللی بیماری ها و مشکلات بهداشتی ICD-10 آمده است: گرایش.جنسی به تنهایی یک اختلال محسوب نمی شود.
این تغییر بازتاب تغییری است که در درک همجنس.گر.ایی روی داده است چرا که امروزه همجنس.گر.ایی کم و بیش به طور مرتب به عنوان نوعی تمایل جنسی انسان روی می دهد و یک اختلال بیمار گونه نیست. (کاپلان و سادوک 2007)
اگر این قضیه را بیماری بدانیم و بخواهیم آن را درمان کنیم همانند این است که بخواهیم اکنون گرایش دگر.جنس.خ.واهی شما را به سمت هم.جنس.گر.ایی تغییر بدهیم. بدون شک امکان پذیر نخواهد بود. برای آنان نیز همین گونه است.

اما قبل از هر چیزی چون تعریفها متفاوته دوست دارم تعریفت رو از واژه همجنس گرایی بدونم.

من: اصطلاح همجنس.گر.ایی غالبا برای توصیف یک نوع رفتار آشکار شخصی، گرایش.جنس.ی و حس هویت شخصی و اجتماعی به کار می رود. بسیاری ترجیح می دهند برای تعیین گرایش.جنس.ی به جای عبارت هم.جنس.گرا که یک اصطلاح پزشکی است و معانی پاتولوژی و سبب شناسی در بطن خود دارد از اصطلاحات زن.هم.جنس.گرا و مرد.هم.جنس.گرا استفاده کنند و رفتار جنسی را با اصطلاحی نظیر هم.جنس.مذکر.مونث توصیف کنند. هوکینز نوشته است که اصطلاحات زن.هم.جنس.گرا و مرد.هم.جنس.گرا به ترکیبی از هویت خود ادراکی و هویت اجتماعی اشاره دارند و بازتابی از این واقعیت هستند که شخص هم.جنس.گرا خود را تلویحا عضو گروهی می داند که برچسب مشابهی خورده اند.
هراس از همجنس.گر.ایی نگرشی منفی نسبت به هم.جنس.گرایی یا هم.جنس.گرا.ها یا ترس از آنهاست. غیر.هم.جنس.گر.ایی (دگر.جنس.خوا.هی) اعتقادی است که بر مبنای آن روابط غیر هم.جنس بر همه روابط دیگر ترجیج داده می شود و تلویحا تبعیضی نسبت به کسانی است که به اعمال جنسی دیگری دست می زنند. (کاپلان و سادوک 2007)

اینو باید بگم که من هیچ تعصبی روی این مطلب ندارم اما برای پذیرفتن طبیعی بودن و اختلال نبودن همجنس گرایی باید برهان و دلایل روشن و بی تناقض اورد.مثالی که من زدم در رد توجیه پذیری این عمل به خاطر مشاهده شدن این کار در برخی گونه های حیوانیست.
یک عامل پذیرفتن اختلال در همجنس گرایی رو در من تقویت میکنه و او
این مطلبه که تو طبیعت هیچ غریزه و لذتی به صورت طبیعی بدون حکمت و دلیل قرار نگرفته است.مثلا لذت بردن از غذاها برای سالم ماندن و زنده ماندن.

لذت عشق به فرزند برای جبران زحمتها و سختیهای نگهداری فرزند.لذت جنسی برای تولید مثل.و.....اما لذت جنسی با همجنس یا با بچه دلیل و هدفش چه بوده؟

من: [دلایل پذیرش اختلال را قبلا آوردم. اما] دو مورد بالا [یعنی بچه بازی و همجنسگرایی] بسیار متفاوت می باشند و رابطه ای با یکدیگر ندارند به این ترتیب خلط دو مورد خطاست.
برخی از ملاک های تشخیص اولیه با بچه در حالت Paraphilia
1-حداقل 5 سال اختلاف سن
2-مفعول زیر 13-11 سال
3-اجبار در رابطه (به وجود آوردن عامل ناهنجاری)
*ملاک تشخیص Paraphilia یا Disorder باید در افراد بالاتر از 6 سال تحقیق شود.(DSM-IV-TR)


چهار عامل روانی جن.س.ی پیوسته:
1- جن.سیت S.e.x.u.a.l Identity
2- هویت جن.سیتی G.e.n.d.e.r Identity
3-رفتار جن.سیتی S.e.x.u.a.l Behavior
4- گرایش جن.سیتی S.e.x.u.a.l orientation


در هوموها (هم.جنس.گر.اها) در موارد 1 و 2 و 3 با افراد دگر.جنس.خوا.ه تفاوتی نیست و تنها مورد 4 متفاوت است که تعیین کننده مفعول جن.سی.تی خودش می باشد. و هدف و رفتار «فیزیولوژیک» از جمله(Desire میل جن.س.ی) - Excitement (انگیزش) و Plateau(پلاتو-برانگیختگی) و O.r.g.a.s.m و Resolution(فرونشینی) به طور خاص در مورد 3 و به طور کلی در موارد 1 و 2 و 3 تعریف می شود که با دیگران (همچون دگر.جنس.گرا.یان) تفاوتی ندارد.

اونهمه خوبی و توانایی به درمان نیاز نداره فقط این حس لذت جویی جنسی از همجنس اون هست که یک اختلاله و به کمک نیاز دارد.
اونهمه خوبی و توانایی [در همج.نسگرایان] به درمان نیاز نداره فقط این حس لذت جویی جنسی از
همجنس اون هست که یک اختلاله و به کمک نیاز دارد

من: همچنین نظر فروید در آن زمان قبل از تحقیقات علمی جدید:
فروید هم.جنس.گرا.یی را یک بیماری روانی تلقی نمی کرد. در سه رساله در زمینه نظریه تمایلات جن.س.ی فروید نوشت که: هم.جنس.گرا.یی در افرادی مشاهده می شود که انحراف جدی دیگری از بهنجاری ندارند، کارایی آنها مختل نشده است و در واقع رشد هوشی و فرهنگ اخلاقی بالایی دارند.
همچنین فروید گفته است مطمئنا هم.جنس.گرا.یی مزیتی ندارد که چیزی نیست که مایه شرم باشد. نه فساد است نه انحطاط است و نمی توان آن را بیماری شمرد.

این ملاکها بر چه اساسی تایین شده است؟

من: به طور کلی می توان در منابع زیر یافت:
درسنامه جامع روانپزشکی Comprehensive Textbook of Psychiatry
نوشته شده توسط 400 روانپزشک و دانشمند برجسته علوم رفتاری

کاپلان و سادوک-خلاصه روانپزشکی-علوم رفتاری/روانپزشکی بالینی
Kaplan &Sadock's Synopsis of Psychiatry
نوشته شده طبق Comprehensive Textbook of Psychiatry با فعالیت بیش از 2000 نفر

DSM-IV-TR
تشخیص و درمان اختلالات روانی-انجمن روانپزشکی آمریکا

ICD-10
طبقه بندی آماری بین المللی بیماریها و مشکلات طبق ICD-10 سازمان بهداشت جهانی

قبلا هم اشاره کردم بسیاری از پزشکان همان سرزمین هم گوشتخواری را مفید دانسته اند!به برهان محکم تری برای پذیرش آن نیاز است.

من: تحقیقات نوین و جدید، گوشتخواری یا همه چیز خواری را مفید نمی داند. تحقیقات در رابطه با گیاهخواری در واقع چند سال است که سمت و سویی علمی تر به خود گرفته و توجه دانشمندان بیشتری را به خود جلب کرده است که نتیجه اش فعالیت های گسترده تر امروزی همچون ساخت مستندها، ارائه مقالات و تحقیقات جدید است. به همین دلیل همچنان نوپاست و در اذهان عمومی به خوبی روشن نشده است. هر چند در اروپا پیشرفت بسیار بیشتری داشته است. در همین مسیر در چند سال اخیر درگیری هایی نیز رخ داده است تا حقیقت گیاهخواری روشن گشته است. به خصوص مسئله سیاست و منافع که امروز بر ما عیان است نقشی موثر در این امر داشته و دارد. تحقیقات Hom.o.s.e.x.u.ality از گذشته انجام می شده است و به کمک دانش نوین پزشکی مواردی که در حالت فرضیه یا نظریه بوده اند به سوی اثبات علمی حرکت کرده اند که از حدود 40 سال پیش تا به امروزه نتیجه قطعی اش منتشر شده و در دسترس است.
به طور علمی و منطقی این استدلال و استنتاج (یعنی تکیه بر مسائل مربوط در حیطه گیاهخواری و دریافت نتیجه برای استنتاج در قضیه هم.جنس.گرایان) دارای مشکل می باشد و جزو مغالطات به حساب می آید.

همانطور که میدانیم بسیاری از افراد به خاطر مسائلی بعد از اولین رابطه جنسی با همجنس و حتی بعد از ازدواج به همجنس گرایی تمایل پیدا میکنند .پس میبینیم که آنها از ابتدا دگر جنس خواه بوده اند و بعد ،گرایششان تغییر کرده است .پس میتوان نتیجه گرفت افراد همجنس گرا نیز میتوانند گرایش خود را تغییر دهند.

من: در هیچ یک از پژوهش ها و فعالیت های بالینی حتی در سخن هم.جنس.گرا.یان این مسئله اثبات یا دیده نشده است.
آنچه شما می فرمایید مسئله بای.سک.شوالیته در درجه های پایین است که فرد بعدا به آن آگاهی پیدا می کند یا لذت از طریق تحریک پروستات یا در موارد خاص تنوع طلبی که به هیچ وجه رابطه ای با مسئله هم.جنس.گرایی یا Hom.o.s.e.x.u.ality ندارند.
تغییر گرایش هم.جنس.گرایان به مثابه تغییر گرایش دگر.جنس.خواهان مطلق می باشد که امری است غیر ممکن.

البته این هراس و مخالفت در افراد دلایل مختلفی دارد که برخی درست و برخی نادرست است و من شخصا دلایل خود را برای مخالفت با همجنس گرایی و طبیعی شمردن آن عنوان نمودم.

من: تفاوت، لزومی بر غیر طبیعی بودن نیست و پسندیده است در ارائه دلایل شخصی در باب مسائل علمی و بالینی دقت نظر داشته باشیم.

به هیچ وجه چنین نظری ندارم.اگر استدلال و برهان شما در پذیرش همجنس گرایی کافیست دقیقا از همین برهان میتوان استفاده کرد و گوشتخواری را پذیرفت.

من: همان طوری که گفتم در وهله اول از نظر منطق علمی روش استدلال شما باطل است و مغالطه می باشد.

حتی اگر گفته شما درست باشد و تغییر گرایش ممکن نباشد میتوان با اختلال و غیر طبیعی خواندن همجنسگرایی نسخه مورد نیاز شخص را پیچید .همانند تجویز ماده مخدر به بیمار توسط پزشک.

من:
1-با توجه به مغالطات و بینش علمی صحیح، مثال، در توضیح خط اول باطل و غیر مفهوم و ناکامل است.
2-مسئله صرفا نامیدن و سپس پیچیدن نسخه نیست بلکه برای ادعایی در حیطه دانش احتیاج به کسب اعتبار برای پیش فرض ها، فرضیه ها و نظریه های ارائه شده از طریق روش علمی داریم.

اما با طبیعی خواندن آن نوعی جواز برای آن صادر کرده ایم و در واقع تبلیغ آنرا نموده ایم و باعث جذب شدن افراد غیر همجنسگرا به این گرایش جنسی شده ایم که معضل و انحراف آن روشن است.

 من:
1-همان طور که گفتم بیان طبیعی بودن بر پایه جواز یا خواندن نیست بلکه بر پایه بینش علمی صورت می گیرد.
2-همان طوری که قبلا بیان کردم مسئله در هومو.سک.شوالیته گرایش جن.سیتی S.e.x.u.a.l orientation است که قابل تغییر یا جذب و یا رها شدن نیست. همان طوری که گفتم آنچه شما می فرمایید مسئله بای.سک.شوالیته در درجه های پایین است که گاهی فرد بعدا به آن آگاهی پیدا می کند یا کسب لذت بیشتر از طریق تحریک پروستات که به هیچ وجه رابطه ای با مسئله هم.جنس.گرایی یا Hom.o.s.e.x.u.ality (که تعریف آن را قبلا بیان کردم) ندارند.
3-برای رد دیدگاه معضل و انحرافی بودن این مسئله بعد از تعریف معضل(اختلال) و انحراف سپس از دیدگاه های کلاسیک و مدرن و همچنین دانش نوین توضیحاتی را آوردم.

[...]همجنس گرایی در تمام حیوانات مشاهده نشده و اصلا این کار عملی نیست.

من:
1-در بسیاری از حیوانات مشاهده شده است. و مهم است بدانیم که به خصوص در حیوانات شبیه به انسان این امر کاملا صادق است.
2-بیان «اصلا این کار عملی نیست» صحیح و پذیرفته نمی باشد.

مثال من در این جهت بود که جواز دادن ما به یک عمل به خاطر مشاهده اون عمل در حیوانات، اشتباهه.

من: همان گونه که گفتم مسئله جواز دادن نیست بلکه مشاهده و نتیجه بر پایه بینش علمی که تقسیم بندی های صحیح در آن ملاک است، می باشد.

درباره این داستان چی میگی:مطلبی را که میخوام نقل کنم حقیقیه مربوط به حدود یکسال پیش در سوئد. یکی از بستگان نزدیک ما که اونجاست میگفت در یکی از مجله های پر خواننده یک نوجوان هم.جنس.گرا نوشته بوده که به هم کلاسی پسرش که هم.جنس.گرا نیست سخت علاقه مند شده و از مشاور کمک می خواست که چکار باید بکنه و چطور ابراز کنه و اگه جواب رد بشنوه چی... و جناب مشاور بجای منصرف کردن این بچه 16 ساله راهکارهایی را عنوان کرده بود که چطور به آرامی در این رابطه جلو بره که جواب منفی نشنوه!

واقعا قضاوت کنیم، این عشق، خالص ،لطیف ، کامل و زیباست!

من: بله، اجزای اصلی عشق عبارت است از: 1-احترام دوسویه(متقابل) 2-اعتماد 3-تعهد 4-هوس و شهوت 5-محبت و رفاقت
بخش 5 زیر مجموعه هایی نیز دارد: 1-یاری، پرستاری 2-نزدیکی، نوازش بوسه 3-بخشش و گذشت 4-از خود گذشتکی، وفاداری و ایثار 5-همدلی و درک متقابل 6-معنویت
در تمامی موارد بالا تفاوتی بین نوع گرایش هومو و هترو نمی باشد.

از لحاظ فیزیولوژیک در واکنش ها و رفتارها از جمله تستوسترون، استروژن، آدرنالین، دوپامین، سروتونین، اکسی تسین و واسوپرسین تفاوتی نیست.

با این معیار پس کم شنوایی هم یک امر طبیعیه! اما اختلال هم میخونیمش.

من: تعریف ها در مسئله جاری قبلا آورده شده اند. و همان گونه که توضیح داده شد مسئله هومو بودن اختلال یا انحراف به حساب نمی آید.

راه طبیعی برای کنترل جمعیت گونه ها دشمنان طبیعی اونهان و تعداد بچه در هر زایمان و تعداد بارداری و ...تازه اگر اینطور هم بخوایم فکر کنیم عقیم بودن درصدی، خیلی بهتر بود.

من:
1-مسائل کنترل جمعیت گونه هایی که ذکر کردید بخشی از عوامل می باشد.
2-بیان «عقیم بودن درصدی، خیلی بهتر بود» صحیح نمی باشد و بر پایه ای استوار نیست.

اگر فکر میکنی این افرادی که تو دیدی به خاطر همجنس گرایی هوش و استعداد و خلاقیت دارند فکر میکنم اشتباه است.خیلی از افراد عقیم را هم میشناسم که دارای هوش و استعداد و خلاقیت وافرند.

من: درست است. اما یکی از عوامل اینکه بسیاری از هم.جنس.گراها دارای خلاقیت، استعداد و پشتکار زیادی هستند به دلیل انزواییست که به موجب جامعه و تفکر غلط خصوصا جوامع عقب مانده، پیش رویشان است. همچنین بسیاری از آنها در کلاستر b جای می گیرند و نارسیستیک بالایی دارند که با توجه به دید جامعه عقب مانده نسبت به هومو.ها، آنها سعی در بالا کشیدن خود دارند که این نیز دلیلی دیگر در درخشش آنها در جامعه می باشد.

من تحسینشون میکنم اما تبلیغشون رو نمیکنم.نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه من میگم اختلال بودن همجنس گرایی رو بپذیریم هم به نفع اون همجنس گرای مادرزاد هست و هم به نفع بشریت ،چون دیگه کسانی هم از این کار سوءاستفاده نمیکنن و اسم اون عده کم رو هم خراب نمیکنن.شاید با طبیعی دونستن همجنس گرایی بعضیها بخوان به جنگ چیزی برن!اما ما به نفعمونه دنبال حقیقت باشیم.

 من:
1-تبلیغی صورت نگرفته است بلکه بحث است.
2-در مورد پذیرش اختلال بودن این امر مکررا صحبت شد.
3-ادامه بیانات بر هیچ گونه پایه یا استدلال منطقی استوار و در نتیجه صادق نیست.
4-تعدادشان کم نیست و با در نظر گرفتن طیف بای در حدود یک پنجم جامعه می باشند.

واقعا عشق یک همجنس گرا به همجنس غیر همجنس گرا ،خالص ،لطیف ، کامل و زیباست!نمیدانم اما مطمئنم نظر همگان اینگونه نیست.
کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

من: دیدگاه در افراد فرهیخته و خودشکوفا و جوامع پیشرفته، علمی، منطقی و رشد یافته به واسطه سالیان طولانی پژوهش علمی در این زمینه با توجه به عوامل بیولوژیک، فیزیولوژیک، کلینیکی، بالینی، فرهنگی، اجتماعی و شناختی که مختصری از آنها آورده شد، پذیرفته شده است.

سرانجام من نیز همچون نیچه

به جستن سرچشمه ها رفتم: در این راه با همه ستایش ها بیگانه شدم - گرداگردم را بیگانگی و تنهایی فرا گرفت.
«چون با همگان سخن گفتم، با هیچ کس سخن نگفتم.» آنگاه با ستایش هاشان بیگانه شدم، نخستین بار که به آدمیان روی کردم.
-بگریز، دوست من، به تنهایی ات بگریز! بدان جا که بادی تند و خنک وزان است! سرنوشت تو مگس تاراندن نیست.-

روان بی رحم

فایده ای نداره..

اگر می ‌خواهيد تنها يك مقاله بخوانيد، اين مقاله را بخوانيد

اگر شما هم مثل من احساس می کنید که نسبت به گذشته ذهنتان کندتر شده و قدرت تجزیه و تحلیل های عمیق خود را از دست داده اید. اگر به این نتیجه رسیده اید که دیگر نمی توانید کتاب یا حتی یک مقاله بلند را بخوانید و سریع تمرکز خود را از دست می دهید و ناآرام می شوید، پیشنهاد می کنم حتما مطالب زیر را بخوانید. این مطالب به نحوه زندگی مدرن ما مربوط می شود و اینکه چگونه بسیاری از فن آوری ها می توانند نحوه اندیشیدن و نگرش انسان را تغییر دهند. و البته شما می توانید به وضعیت دل خواه خود برگردید.

در یکی از مقالات آمده است: «خواندن اين مقاله را يك فيزیک ‌پيشه كه در موسسه فيزيک نظری Perimeter سرگرم پژوهش است، در وبلاگش توصيه كرده‌ بود. او می نويسد: اگر می ‌خواهيد تنها يك مقاله بخوانيد، اين مقاله را بخوانيد.»
من هم همین پیشنهاد را دارم با این تفاوت که به جز آن مقاله، دو مطلب تکمیل کننده تر را نیز در زیر گذاشته ام.

«اینترنت چه بلایی سر ما می آورد» یادداشت خبرگزاری رویترز از کتاب «نیکلاس کار»

مقاله «نیکلاس کار» با عنوان «آیا گوگل ما را احمق می کند؟!»

و همچنین مطلب در خور توجه «عمق و سطح شخصيت و نوشتن» نوشته «زین العابدینی»

گناهی به بزرگی انسان بر خویش

1. همدردی به مثابه گناه

همدردی چیست؟ مگر نه آنکه نوازشی دروغین بر روان است و خواستار سکون آن در جدال با انسان در قالب مجسمه ای شبح گون؟
اما فرای همدردی چیست؟ جمله ای برتر یا نوازشی گرم؟ آیا همدردی گاه تنها برای زدودن احساس گناهی گنگ نیست؟ یا گریزی از واقعیت به خیال؟

2.. نمی توانم زیرا اکثر انسان ها «بی رحم» یا «سنگ دل» هستند

«اکثر انسان ها گونه پرست هستند. انسان های عادی نه فقط عده ی اندکی که به طور استثنایی بلکه اکثریت قریب به اتفاق انسان ها بی رحم یا سنگ دل هستند در عملیاتی که مستلزم قربانی کردن حیاتی ترین منافع گونه های دیگر است شرکتی فعال دارند، به آن تن در می دهند و مالیات می پردازند تا بر پیشه پا افتاده ترین منافع گونه خود بیفزایند.»
انسان هایی که با طبیعت و حیوانات اینگونه رفتار می کنند آیا می توانند با گونه های خود نیز اینگونه رفتار نکنند؟ اگر انسانی فراتر از خود بیاندیشد آنگاه نه فقط به حیوانات و طبیعت بلکه حتی به انسان ها هم احترام می گذارد. احترامی هوشیارانه، احترامی که نه از راه جبر بلکه از راه انسانیت بر وجود ما نشسته است. و دیدگانمان را نسبت به خود و جهان تغییر داده است. تنها این هنگام است که آرامشی عجیب همواره در وجودمان جاری می شود. آیا اکثر انسان های حتی به ظاهر خوب برتر از طبیعت و حیواناتند، زمانی که می بینند و نمی پذیرند؟ هیچ گاه نتوانستم برای این سوال، پاسخ آری بیاورم. زیرا نه انسان ها بر خود و نه بر طبیعت یادگاری خوش نهاده اند.

3... لحظه ای با من و خودم:

مدت هاست به رصد و عکاسی آسمان شب نرفته ام. این روزها هر لحظه به این دلبستگی های شخصی ام احساس دلتنگی بیشتری پیدا می کنم. باید برنامه ای ترتیب دهم؛ برنامه ای که دلبستگی هایم از جمله وگنیسم و روزنامه نگاری و مطالعه را از سر بگیرم. ما که با همین ها خوشیم، دیگران بمانند بر سر چند راهی ها و درماندگی ها و ژندگی های خودساخته یشان.
عجب سخنی راند که: «مردمان در سرزمین من، سال هاست نه زندگی، که ژندگی می کنند؛ اینان به ادای زندگی کردن خو گرفته اند...»