نقدی بر نظریه ی شعور و معرفت شناسی کوانتومی (2)

سه بخش مقاله ای با عنوان نظریه ی شعور - معرفت شناسی کوانتومی را در لینکی به آدرس زیر قرار دادیم:

http://falsafeandishe.blogfa.com/page/1.aspx

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرشاد اسماعیلیان

مقاله ای که در بالا جهت رجوع به آن لینک داده شده، مطلبی است هر چند طولانی که ارزش خواندن را دارد.در این پُست سعی دارم تا در ضمن ارائه ی خلاصه ای از متن مورد نظر، نقــدی نیـز بر آن داشته باشم.قبل از شروع دعوت می کنم تا مطلب قبلی که با عنوان «مقدمه ای بر نقد نظریه ی شعور و معرفت شناسی کوانتومی» ارائه شده مطالعه شود تا مبحث مورد نظر از لحاظ علمی نیز منبع خویش را داشته باشد.
جهت گیری و آغاز مطلب با بیان این نکـته شروع می شود که در گذشته و مخصوصاً در فلسفه ی افلاطون و ارسطو، مغز انسان و اساساً انسان موجودی حقیقت یاب بوده که تماماً به دنبـال حقایقی معین و از پیش تعیین شده می رفته است.چنین اعتقادی، که در پُست های آینده به بررسی آن خواهم پرداخت، نتیجه ای جز ایده آلیسم و ظهور توانایی تفکر بعنوان یک اصل اساسی زندگی انسان نداشته است.اما مطلب دیگر که در آغاز متن به آن اشاره می شود به نوعی قبول ذهن قلکی انسـان در ابتدای راه خویش است.از ذهن قلکی در متن به این ترتیب یاد شده است که: «هرچه انسان از محيط پيرامون خود دريافت ميكرد و بصورت يك حقيقت مجسم ميپذيرفت، بعنوان ذخيره اي در ذهن خود حفظ و در مواقع لزوم استخراج مينمود.».مشکلات چنین حالتی در ذهن انسان که حقیقتاً صورت پذیرفته بوده است، با نگاهی دقیق در خود مطلب عنوان گشته است.
مطلب مهم دیگری که متن روی آن مانورهای گوناگونی در بخش سوم آن داده گسترش و انتقال اطلاعات توسط کـل کیهان می باشد.این مطلب در متن این چنین بیان شده:
«اطلاعات در دو بخش اطلاعات انساني و اطلاعات كيهاني مورد بررسي قرار ميگيرد.از آنجاييكه انسان، خود بخشي از كيهان و هستي است، پس اطلاعات انساني هم به نوعي در بررسي اطلاعات كيهاني، زير مجموعه اطلاعات كيهاني محسوب ميشود.اما در حال حاضر چون اطلاعات را در بخش روابط انسان با انسان ميخواهيم مورد مطالعه قرار دهيم، ناگزير به تفكیک اطلاعات به دو بخش انساني و كيهاني هستيم...از ابتداي آغازين تجربيات تاريخ تمدن بشري، اطلاعات در ساختاري بسيار ساده، محصول تجربيات انسان را به ديگر انسانها منتقل مينمودند.اين نقل و انتقالات با بهره گيري از حواس پنج گانه صورت ميگرفت...شايد بوسیله ی عمل اولين انساني كه براي دفاع از خود از تكه استخوان حيوان مرده اي استفاده نمود و آنرا به سمت دشمن (انسان يا حيوان) پرتاب نمود، بروشني بتوان توضيح داد كه اين عمل تجربي در ماحصل اتفاق افتادنش اطلاعاتي توليد و ديگر انسان هاي اطراف وي نيز همان تجربه را تكرار نمودند...به همين ترتيب ساير تجربيات در ماحصل خود اطلاعاتي را توليد مينمود و انسان ها بوسيله پنج حواس خود اين اطلاعات را دريافت و نشر ميدادند...اما از آنجاييكه اطلاعات قابليت تكامل و يا تغيير را دارند در يكي از همان نشر اطلاعاتِ بين انساني، انسان دیگري بر حسب حادثه در زمان پرتاب استخوان و برخوردش با سنگ و شكستن استخوان، تجربه سر تيزشدن استخوان را بدست مياورد كه خود حامل اطلاعاتي است، محصول برخورد سلولهاي مغزي انسان با طبيعت.در اين مثال در ميابيم كه خود طبيعت نيز همگام با انسان مشغول تجربه و نشر اطلاعات حاصل تجربياتش مي باشد...»
بدین ترتیب شاید بطور ساده بتوان بیان نمود که کل کیهان(که شامل انسان ها نیز می باشد) با هر تجربه و یا به عبارتی رویداد مجموعه ای از اطلاعات را توزیع و نشر می دهد.تا بدین جا که دو بخش ابتدایی متن مطرح می گردد، بطور کلی نوعی اطلاع رسانی است، که حقیقتاً مسائلی را به میان می کشد که بسیار بسیار جالب توجه و متحول کننده اند.اما بخش سوم با بیان مقدمه ای مبنی بر 5 مبحث اساسی سازنده ی فرهنگ بشری ادامه میابد.این 5 مبحث عبارتند از:دین-عرفان-هنر-فلسفه-علم.درست بعد از مطرح نمودن این مطلب در بخش سوم جهتگیری نویسنده ی آن تغییر میآبد.در اینجا نویسنده این 5 بعد سازنده ی فرهنگ را با محدوده ای جدا می شناسد که هر کدام برای زندگی انسان مفید می باشند، اما با توجه به نوشته برداشت می شود که این 5 مورد نمی توانند و حق ندارند که در مورد مسائل مطرح شده ی خویش با دیگری وارد مباحثه شوند.اصل انتقاد من از این بخش آغاز می گردد...چطور میتوان این 5 مورد را دارای حدودی جدای از هم دانست؟
انسان بعنوان زیرمجموعه ای از کل کیهان، با استفاده از «عقل و احساس» خویش دست به پدید آوردن چنین مفاهیمی از هستی نمود.بنابرین انسان برداشت های خویش را از هستی مطرح نمود و با این کار این 5 مورد را قبل از دانستن بعنوان زیرمجموعه ی کل هستی می بایست، زیر مجموعه ی انسان دانست.حال که این موارد از انسان سرچشمه می گیرند چطور می توانند، دارای محدوده هایی باشند که مطالب و مسائل مطرح شده در آنها مربوط به هم نشوند؟در حقیقت با توجه به سرچشمه ی کلی این موارد که یک وجود کلی است بنام انسان پس این 5 مورد مسلماً با یکدیگر درگیر هستند.
مطلق و جداسازی این موارد به نوعی نگـرش ایده آلیستی دارد که نهایتاً به یک مفهوم عرفانی می انجامد.اگر این موارد از یکدیگر جدا گردند، انسان، در میان این بمباران اطلاعاتی کیهانی، دچار یک سردرگمی و هرج و مرج درونی می شود که در واقع این 5 جهت متفاوت و جدا به وی می بخشند.با توجه به مطلب بیان شده در بالا مشخص شد که این 5 مورد، با یکدیگر می بایست در مذاکره و ارتباطی تنگاتنگ باشند.اما امروزه اینطور بنظر می رسد که چنین برداشتهایی نادرست از علـوم اساسی جهان ما(نظیر فیزیک) ضمن اینکه عامه ی مردم را به سمت مسائلی متـافیزیکی می برد؛ با کنار کشیدن دین و عرفان و هنــر، علوم و فلسفه را با یکدیگر به نبرد وامیدارد.چنین نتیجه گیری هایی از حقایقی فیزیکی ضمن اینکه می تواند عامه ی مردم را به باور وجود یک نوع خاص انرژی(انرژی با توجه به تعریف عرفانی آن نه تعریف علمی) برساند به راحتی باعث غیر قابل مردود شمردن نگـرش می گردد.چرا که اندیشمندان صاحب چنین نگرشهای خود را پیرو علوم می دانند و مانع از زیر سوال بردن نگرش خویش می شوند؛ این در حالیست که پیامدهای چنین برداشتهای نادرست علمی، کاملاً جنبه ی ایده آلیستی(البته در نوع مدرن آن) پیدا می کنند و باز به سمت ادیان، این همراهان همیشگی ایده آلیسم می روند.در چنین وضعیت جـدایی، ادیان و عرفان مشغول کار خود می شوند و به عموم مردم می پردازند، هنر هم که از خلق و خلاقیت سخن می گوید جدا می گردد و باز، همچون اکثر مواقع در تاریخ، علم و فلسفه مقابل هم قرار می گیرند و با هم وارد مباحثه می شوند.
امــا آیا چنین برخوردهایی توسط این اندیشمندان با حقایقی علمی، تنـها بیانگر این مطلب نیست که ایده آلیسم دیگـر توان مقابله با ماتریالیسم را، چه در جهـان تئوری و چه در جهان مادی و عملی، ندارد؟آیا هم اکنون اندیشمندان چنین نگرشهایی، برداشتهای خاصی از علوم نمی کنند و آنها را بسط به کل هستی نمی دهند؟آیــا این نیز استفاده از عنصر زبان ضمن برداشتهایی نادرست نیست از علومی که حد و حدود خود را در نظریه پردازی، در کل کیهان مشخص کرده اند؟آیا بهتر نیست به جای شک کردن مداوم به علوم و زیر سوال بردن آنـها، که در تمام طول تاریخ صورت گرفته، سعی کنیم چنین نگرشهایی را با تردید بنگریم؟و حقیقتاً برای نابود کردن ریشه های چنین برداشتهای نادرست و عموماً ایده آلیستی از علوم، که در ذهن بشری جای گرفته اند، تلاش کنیم؟و حقایق علمی را به جای خیالات و تصورات غلط، بعنوان ریشه و مبنای برخورد با محیط خویش بپذیریم؟
خوب می دانیم که علوم این روزها با سرعت بسیار زیاد پیش می روند...در نتیجه فرصت مقابله ی درست با چنین برخودهای غلطی با اصول خویش را ندارند...این وظیفه بر عهده ی انسان امروزی است تا این چنین مسائلی را ریشه یابی کند.انسان امروزی می بایست ضمن روشن نمودن جنبه های درست این نگرشها، بوسیله ی حقایق علمی، از جنبه های نادرست آنها به سادگی نگذرد و این جنبه ها را بدون پرسش گری نپذیرد.انسان امروز مدرکی به نام علم در دست دارد که لحظه به لحظه بر قدرتش افزوده می شود...پس چرا همواره به سوی چنین نگرشهایی می رود؟
در پایان با امید به اینکه در آینده ای نزدیک بتوانم به بررسی دلایل گرایش انسان ها به چنین نگرشهایی بپردازم از نویسنده ی دیگر این وبلاگ، امین حمزه ئیان بخاطر بیان کردن و  مطرح نمودن چنین مطالبی در جهت روشنگری و همینطور بدلیل اطلاعاتی که برای نوشتن این مطلب در اختیار بنده گذاشت، تشکـر می کنم.

نقدی بر نظریه ی شعور و معرفت شناسی کوانتومی (1)

سه بخش مقاله ای با عنوان نظریه ی شعور - معرفت شناسی کوانتومی را در لینکی به آدرس زیر قرار دادیم:

 

http://falsafeandishe.blogfa.com/page/1.aspx

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امین حمزه ئیان

 

مقدمه ای بر نقد نظریه ی شعور و معرفت شناسی کوانتومی

 

 

آيا اساسا شناخت چيزي ممكن است؟ اگر چيزي را مي شناسيم از كجا بدانيم كه آنرا مي شناسيم و از كجا بدانيم كه آنرا همانطور كه واقعا هست مي شناسيم؟ آيا يقين به چيزي ممكن است و يا اينكه همه شناختهاي ما چيزي بيش از حدس و گمان نيست؟ چگونه مي توان به شناخت صحيح رسيد؟ آيا عقل همه چيز را مي تواند درك كند و يا اينكه بعضي چيزها هستند كه خارج از دسترس عقل مي باشند؟

 

این گونه سوالات، نمونه ای از سوالاتیست بنیادی که در فلسفه ی معرفت شناسی به دنبال پاسخ برایشان می گردیم. اما اگر این تیپ سوالات را با تکیه بر نظریات فیزیک کوانتوم و البته آن چه اکنون مشاهده می شود، تنها تکیه بر نظرات به ظاهر فلسفی و روان شناسی کوانتومی که به وسیله ی شبه فیلسوفان و روان شناسان گسترش زیادی پیدا کرده است، به دنبال جواب برایشان بگردیم، نتیجه می شود، معرفت شناسی کوانتومی.

 

در این گونه نگرش نظریاتی علمی مطرح می شود که کاملا جنبه ی فلسفی دارند(و نه علمی). به عنوان مثال می توانیم از جنبه ی معرفت شناسی کوانتومی پدیده ی تله پاتی را این گونه توجیه کنیم که پیام های مغز ما در بسته های کوچکی به نام کوانتا و از طریق کرم چاله ها در فضا - زمان جا به جا می شوند و به این طریق ذهن دیگری آن ها دریافت می کند و موجب آگاهی از افکاری دیگر می شود.

 

اما سوال مهم این است که ما تا چه اندازه می توانیم به این گونه پاسخ ها اعتماد کنیم؟

پاسخ هایی این چنین تنها برداشت هایی ذهنی- فلسفی هستند که با استفاده از توضیحات و پیامد هایی که از فیزیک کوانتوم می آیند، نتیجه می شوند. اکثرا این پاسخ ها تنها زبانی بوده و هیچ اثبات علمی ای ندارد. اگر چه از فرمول های فیزیکی گرفته شده اند.

 

در این بخش بیش تر می خواهم تمرکز خود را بر روی مسائلی بگذارم که در بین بیش تر مردم این گونه پاسخ یافته اند. اصولا پیش رفت علم جدای از جلو بردن بشر در آگاهی از اطراف، گاهی بیش از آن آگاهی اولیه، در بخش هایی عام به انحراف کشیده می شود. و این اتفاقی است که به وسیله ی درک عمومی از فیزیک کوانتوم، امروز سعی بر پاسخ دادن به سوالاتی دارد که بیش ترشان از لحاظ علمی سال هاست که جواب یافته اند. شناختن پدیده های جهان و آگاهی از آن ها مستلزم روشی علمی و دقیق است که در هر موقعیتی بتواند جواب گوی ما باشد.

 

امروز خلاف آن چه که عموم می انگارند فیزیک از متافیزیک جلو تر است. روزی رعد و برق و باران و روزی دیگر گردش ستارگان و حیات و گرانش جزو متافیزیک بودند و به همین ترتیب روزی پیدایش کهکشان و خوشه های کهکشانی و در آخر کل کیهان، در این مسیر قرار داشتند. اما پیش رفت علم موجب شد که هر کدام از این موضوعات با تمام جزئیات، کم کم به قلمروی فیزیک وارد شوند. اما در دنیای امروز گاهی با وجود چنین گسترشی، عام به دلیل درک نکردن علل علمی آن به سوی یافتن عللی متافیزیکی و البته عجیب و غریب و به دور از نگاه منطقی علم امروزی می روند.

 

قسمتی بسیار بنیادین که معمولا در معرفت شناسی کوانتومی روی آن تاکید می شود، تاثیر ذهن بر ماده می باشد. و عموما گفته می شود که جهان بدون تفکر وجود ندارد. در این گونه نگرش، اشیای جهان مادی را ساخته شده از اتم ها می دانند و بیان می کنند که اتم ها مثلا در یک مداد محدوده ای خاص ندارند و اگر ما به آن اتم ها که با هم تشکیل مداد را می دهند نیندیشیم، اتم های سازنده ی آن مداد محدوده ای نا معین خواهند داشت و این چنین خود مداد بدون محدوده می شود. بدین ترتیب بیان می دارند که جهان مادی بدون وجود ما وجود نخواهد داشت و آن زمان که ما جهان را ببینیم و تفکر کنیم این جهان به وجود خواهد آمد. معمولا گفته می شود که ده میلیارد سال طول می کشد که محدوده ی جسمی که ما در مورد آن تفکر نمی کنیم، نامعین شود.

 

دانشمندان و فیلسوفان و روانشناسان و به طور کلی کسانی که معمولا پدیده های موجود در جهان را با چنین گفته هایی توجیه می کنند و با وجود دلایلی علمی بر غلط بودن طرح ها و فرضیه هایشان، آنان را همواره آن گونه که ساده می خواهند می پذیرند، سودازده یا شبه دانشمند و کارهای آنان را شبه علم می نامند.

 

به صورت بسیار خلاصه می توان گفت عناوین علایم شبه علم به قرار زیر است:

تفکر بی موقع، در جست و جوی معماها، توسل به اسطوره، برخورد هرچه پیش آمد خوش آمد با شواهد، فرضیات ابطال ناپذیر، استدلال مبنی بر شباهت بدلی، توجیه به کمک سناریو، پژوهش به کمک تفسیر کتب، خودداری از تجدید نظر بعد از انتقاد.

اگر به دقت نگاه کنیم متوجه می شویم افرادی که گاه به سوی شناخت جهان با استفاده از فیزیک کوانتوم به صورت شبه علم می روند، علایم بالا را دارا هستند.

جست و جوی خدا در مغز

کشفیات جدید در زمینهء علم اعصاب در حال تغییر اساسی دیدگاه ما نسبت به زندگی است. آیا خدا تنها در ذهن ماست؟ آیا تجربیات خروج روح از بدن، مربوط به جهان خارج می شوند و یا تنها در ذهن ما اتفاق می افتند؟

حدود شش ماه پیش، مجله Scientific American، مقاله ای را با عنوان “جستجوی خدا در مغز” منتشر کرد که به مسئله ذهن و مفهوم ذهنی خدا (یا هر چیز معنوی دیگر) پرداخت. اکنون حضور ذهن چندانی از آن ندارم، اما چند روز پیش، مقالهء فارسی جالبی را با عنوان “تجربه دینی در مغز” از نظر گذراندم که در مورد مسائل مورد بحث در رابطه با چگونگی تجربه معنوی مغزی توضیح می دهد.

 

دکتر مایکل پریسینگر1 از محققین تراز اول این زمینه هستند که برای ایجاد تجربه های معنوی (خروج روح از جسم، حضور معنوی خدا، دیدار با فرشته ها، پیامبران، رویت نزدیکان فوت شده و غیره) دست به اختراعی زده اند. ایشان به وسیله ایجاد امواج الکترمغناطیسی و تحریک لُب آهیانه ای مغز، فرد را دچار چنین تجربه هایی می کنند!

نویسنده ستون شکاکیت در مجله علمی Scientific American، مایکل شرمر2 به سراغ پرفسور پریسینگر رفته و درباره این موضوع در یک مستند شش دقیقه ای توضیحات جالبی می دهد.

 

1. Michael Presinger

2. Michael Shermer

منبع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبعی مفید در این رابطه