بحثی پیرامون هوموسکشوالیته و همج.نسگرایان

شاهین نجفی در آلبوم جدیدش به نام سال خون آهنگی دارد به نام همجنس که در مصاحبه اش گفته است این ترانه را برای همج.نسگرایان خوانده است. شعری که شاهین در باب این مسئله خوانده است بسیار جالب و بدون شک حرکتی در خور تامل و مهم است.

من نیز چندی پیش با شخصی به صورت نوشتاری در مورد مسئله همجن.سگرایان (دگرباش ها) بحث کردم. گمان می کنم بحث صورت گرفته مفید است و به همین دلیل آن بخش را جدا کردم و در پایین آوردم. هیچ تغییری در متن نمی دهم اگر نکته ای لازم بود با کروشه مشخص کرده ام. به دلیل اینکه نمی خواهم متن اصلی را تغییر بدهم شاید برخی از جملات ناکامل باشند و روند بحث منسجم به نظر نرسد. لازم به ذکر است که در این بحث سعی کردم تا جایی که ممکن است از تناقضات و مسائل فرهنگی و اجتماعی در صحبت های طرف مقابلم دوری و تنها بر منطق، دانش و علم نوین تکیه کنم. به همین دلیل اگر در سخن های طرف مقابل تناقضات و مشکلاتی می بینید که من بدان ها نپرداخته ام، در واقع این شیوه برخورد من بوده است تا مسئله اصلی به حاشیه کشیده نشود.

............................ 

[...]همج.نس گرایان رو با همجنس ب ا ز ها یکی می کنه[...]

من: البته با این صحبت و اینکه اولی درست است و دومی به نوعی (حتماً) ناپسند نیز موافق نیستم. لزوماً مورد دوم حتی به منظور تنوع، انحراف به حساب نمی آید. در واقع گرایش آدمیان بسیار پیچیده و گسترده است.
در خاطر دارم خبری منتشر شد در مورد دختری که حیوان خانگی پارتنرش شده بود.
همانجا هم مخالف بودم که حتی این مورد را بیماری یا حتی انحراف بدانیم اما بیشتر دوستان صحبتم را قبول نداشتند. (در همان خبر آمده بود که راننده اتوبوسی از سوار شدن این دو نفر به داخل اتوبوس جلوگیری کرده بود که در نهایت دادگاه، راننده اتوبوس را محکوم کرد و این نشان از آگاهی موجود در آن جامعه است)
به طور کلی می خواهم بگویم فقر و عدم آگاهی ماست که موجب چنین دیدگاه هایی می شود. پس نباید سریع موضع گرفت و شخص را زیر سوال برد. پس باید ریشه را در جای دیگری جست که امیدواریم با دریافت آگاهی و به دست آوردن بینشی گسترده تر و آگاهانه تر بهبود پیدا کند

اگر این [همج.نسگرایی] فقط تفاوته و طبیعیه پس باید خیلی از تفاوتهای دیگه رو هم طبیعی بدونیم
مثلا عدم داشتن میل جنسی ، یا داشتن میل جنسی افراطی ، یا داشتن میل جنسی همجنس گرا و ...اما همونطور که میدونی به دنبال درمان این معضلات (اگر نخوایم اسمش رو بیماری بذاریم) هستند
معضلات دیگه ای هم میشه اشاره کرد مثل کم خوابی ، کم خوراکی ، گوشه گیری ...فکر میکنم نباید حتی روشنفکری افراطی کرد و تمام چیزهای به ظاهر روشنفکرانه رو قبول کردتوی کشورهایی هم که شما سنگشون رو به سینه میزنی با عرضه کنندگان مواد مخدر برخورد میشه چرا؟
یکی میاره یکی مصرف میکنه به من و تو هم آزاری نداره !بهش فکر کردی چرا ؟ بهت توصیه میکنم دیدت رو وسیع تر کنی.گفتم در کوتاه مدت نه اما در دراز مدت این عمل لطمه بزرگی به بشریته.

من: هفت غلط رایج درباره همج.نسگرایان

این استاندارد در مورد هم جنس گرایی چقدره؟
[مثلا ممکنه بنظر [..تو] کسی که حیوان خانگیش پارتنرشه کاملا عادیه در حالی که بنظر من
این شخص دچار مشکل شده و قطعا دریک مقطع زمانی آسیب جسمی یا روحی دیده و نیاز به کمک داره.

من:
ملاک تشخیص Disorder و انحراف و Paraphilia برای همه نوع گرایش:
1ـodd یا Bizar
2ـ اختلال کارکرد
3ـ رنج و دشواری برای خودش و دیگران
(دلیل هنجار بودن رفتار slaning کلاسیک نیز در آن دختر و پسر که یکی حیوان خانگی شده بود نیز همین می باشد)

تمام حرف من هم اینه که این عمل رو یک عمل طبیعی ندونیم و برای درمانش تلاش کنیم
هم به آنها باید احترام گذاشت و هم به آنها کمک کرد و منکر بیماری و غیر طبیعی
بودنشان نباید شد.

من: در سال 1973 انجمن روانپزشکی آمریکا همجنس.گر.ایی را به عنوان یک طبقه تشخیصی کنار گذاشت و در سال 1980 همجنس.گر.ایی از DSM حذف شد. در دهمین تجدید نظر طبقه بندی آماری و بین المللی بیماری ها و مشکلات بهداشتی ICD-10 آمده است: گرایش.جنسی به تنهایی یک اختلال محسوب نمی شود.
این تغییر بازتاب تغییری است که در درک همجنس.گر.ایی روی داده است چرا که امروزه همجنس.گر.ایی کم و بیش به طور مرتب به عنوان نوعی تمایل جنسی انسان روی می دهد و یک اختلال بیمار گونه نیست. (کاپلان و سادوک 2007)
اگر این قضیه را بیماری بدانیم و بخواهیم آن را درمان کنیم همانند این است که بخواهیم اکنون گرایش دگر.جنس.خ.واهی شما را به سمت هم.جنس.گر.ایی تغییر بدهیم. بدون شک امکان پذیر نخواهد بود. برای آنان نیز همین گونه است.

اما قبل از هر چیزی چون تعریفها متفاوته دوست دارم تعریفت رو از واژه همجنس گرایی بدونم.

من: اصطلاح همجنس.گر.ایی غالبا برای توصیف یک نوع رفتار آشکار شخصی، گرایش.جنس.ی و حس هویت شخصی و اجتماعی به کار می رود. بسیاری ترجیح می دهند برای تعیین گرایش.جنس.ی به جای عبارت هم.جنس.گرا که یک اصطلاح پزشکی است و معانی پاتولوژی و سبب شناسی در بطن خود دارد از اصطلاحات زن.هم.جنس.گرا و مرد.هم.جنس.گرا استفاده کنند و رفتار جنسی را با اصطلاحی نظیر هم.جنس.مذکر.مونث توصیف کنند. هوکینز نوشته است که اصطلاحات زن.هم.جنس.گرا و مرد.هم.جنس.گرا به ترکیبی از هویت خود ادراکی و هویت اجتماعی اشاره دارند و بازتابی از این واقعیت هستند که شخص هم.جنس.گرا خود را تلویحا عضو گروهی می داند که برچسب مشابهی خورده اند.
هراس از همجنس.گر.ایی نگرشی منفی نسبت به هم.جنس.گرایی یا هم.جنس.گرا.ها یا ترس از آنهاست. غیر.هم.جنس.گر.ایی (دگر.جنس.خوا.هی) اعتقادی است که بر مبنای آن روابط غیر هم.جنس بر همه روابط دیگر ترجیج داده می شود و تلویحا تبعیضی نسبت به کسانی است که به اعمال جنسی دیگری دست می زنند. (کاپلان و سادوک 2007)

اینو باید بگم که من هیچ تعصبی روی این مطلب ندارم اما برای پذیرفتن طبیعی بودن و اختلال نبودن همجنس گرایی باید برهان و دلایل روشن و بی تناقض اورد.مثالی که من زدم در رد توجیه پذیری این عمل به خاطر مشاهده شدن این کار در برخی گونه های حیوانیست.
یک عامل پذیرفتن اختلال در همجنس گرایی رو در من تقویت میکنه و او
این مطلبه که تو طبیعت هیچ غریزه و لذتی به صورت طبیعی بدون حکمت و دلیل قرار نگرفته است.مثلا لذت بردن از غذاها برای سالم ماندن و زنده ماندن.

لذت عشق به فرزند برای جبران زحمتها و سختیهای نگهداری فرزند.لذت جنسی برای تولید مثل.و.....اما لذت جنسی با همجنس یا با بچه دلیل و هدفش چه بوده؟

من: [دلایل پذیرش اختلال را قبلا آوردم. اما] دو مورد بالا [یعنی بچه بازی و همجنسگرایی] بسیار متفاوت می باشند و رابطه ای با یکدیگر ندارند به این ترتیب خلط دو مورد خطاست.
برخی از ملاک های تشخیص اولیه با بچه در حالت Paraphilia
1-حداقل 5 سال اختلاف سن
2-مفعول زیر 13-11 سال
3-اجبار در رابطه (به وجود آوردن عامل ناهنجاری)
*ملاک تشخیص Paraphilia یا Disorder باید در افراد بالاتر از 6 سال تحقیق شود.(DSM-IV-TR)


چهار عامل روانی جن.س.ی پیوسته:
1- جن.سیت S.e.x.u.a.l Identity
2- هویت جن.سیتی G.e.n.d.e.r Identity
3-رفتار جن.سیتی S.e.x.u.a.l Behavior
4- گرایش جن.سیتی S.e.x.u.a.l orientation


در هوموها (هم.جنس.گر.اها) در موارد 1 و 2 و 3 با افراد دگر.جنس.خوا.ه تفاوتی نیست و تنها مورد 4 متفاوت است که تعیین کننده مفعول جن.سی.تی خودش می باشد. و هدف و رفتار «فیزیولوژیک» از جمله(Desire میل جن.س.ی) - Excitement (انگیزش) و Plateau(پلاتو-برانگیختگی) و O.r.g.a.s.m و Resolution(فرونشینی) به طور خاص در مورد 3 و به طور کلی در موارد 1 و 2 و 3 تعریف می شود که با دیگران (همچون دگر.جنس.گرا.یان) تفاوتی ندارد.

اونهمه خوبی و توانایی به درمان نیاز نداره فقط این حس لذت جویی جنسی از همجنس اون هست که یک اختلاله و به کمک نیاز دارد.
اونهمه خوبی و توانایی [در همج.نسگرایان] به درمان نیاز نداره فقط این حس لذت جویی جنسی از
همجنس اون هست که یک اختلاله و به کمک نیاز دارد

من: همچنین نظر فروید در آن زمان قبل از تحقیقات علمی جدید:
فروید هم.جنس.گرا.یی را یک بیماری روانی تلقی نمی کرد. در سه رساله در زمینه نظریه تمایلات جن.س.ی فروید نوشت که: هم.جنس.گرا.یی در افرادی مشاهده می شود که انحراف جدی دیگری از بهنجاری ندارند، کارایی آنها مختل نشده است و در واقع رشد هوشی و فرهنگ اخلاقی بالایی دارند.
همچنین فروید گفته است مطمئنا هم.جنس.گرا.یی مزیتی ندارد که چیزی نیست که مایه شرم باشد. نه فساد است نه انحطاط است و نمی توان آن را بیماری شمرد.

این ملاکها بر چه اساسی تایین شده است؟

من: به طور کلی می توان در منابع زیر یافت:
درسنامه جامع روانپزشکی Comprehensive Textbook of Psychiatry
نوشته شده توسط 400 روانپزشک و دانشمند برجسته علوم رفتاری

کاپلان و سادوک-خلاصه روانپزشکی-علوم رفتاری/روانپزشکی بالینی
Kaplan &Sadock's Synopsis of Psychiatry
نوشته شده طبق Comprehensive Textbook of Psychiatry با فعالیت بیش از 2000 نفر

DSM-IV-TR
تشخیص و درمان اختلالات روانی-انجمن روانپزشکی آمریکا

ICD-10
طبقه بندی آماری بین المللی بیماریها و مشکلات طبق ICD-10 سازمان بهداشت جهانی

قبلا هم اشاره کردم بسیاری از پزشکان همان سرزمین هم گوشتخواری را مفید دانسته اند!به برهان محکم تری برای پذیرش آن نیاز است.

من: تحقیقات نوین و جدید، گوشتخواری یا همه چیز خواری را مفید نمی داند. تحقیقات در رابطه با گیاهخواری در واقع چند سال است که سمت و سویی علمی تر به خود گرفته و توجه دانشمندان بیشتری را به خود جلب کرده است که نتیجه اش فعالیت های گسترده تر امروزی همچون ساخت مستندها، ارائه مقالات و تحقیقات جدید است. به همین دلیل همچنان نوپاست و در اذهان عمومی به خوبی روشن نشده است. هر چند در اروپا پیشرفت بسیار بیشتری داشته است. در همین مسیر در چند سال اخیر درگیری هایی نیز رخ داده است تا حقیقت گیاهخواری روشن گشته است. به خصوص مسئله سیاست و منافع که امروز بر ما عیان است نقشی موثر در این امر داشته و دارد. تحقیقات Hom.o.s.e.x.u.ality از گذشته انجام می شده است و به کمک دانش نوین پزشکی مواردی که در حالت فرضیه یا نظریه بوده اند به سوی اثبات علمی حرکت کرده اند که از حدود 40 سال پیش تا به امروزه نتیجه قطعی اش منتشر شده و در دسترس است.
به طور علمی و منطقی این استدلال و استنتاج (یعنی تکیه بر مسائل مربوط در حیطه گیاهخواری و دریافت نتیجه برای استنتاج در قضیه هم.جنس.گرایان) دارای مشکل می باشد و جزو مغالطات به حساب می آید.

همانطور که میدانیم بسیاری از افراد به خاطر مسائلی بعد از اولین رابطه جنسی با همجنس و حتی بعد از ازدواج به همجنس گرایی تمایل پیدا میکنند .پس میبینیم که آنها از ابتدا دگر جنس خواه بوده اند و بعد ،گرایششان تغییر کرده است .پس میتوان نتیجه گرفت افراد همجنس گرا نیز میتوانند گرایش خود را تغییر دهند.

من: در هیچ یک از پژوهش ها و فعالیت های بالینی حتی در سخن هم.جنس.گرا.یان این مسئله اثبات یا دیده نشده است.
آنچه شما می فرمایید مسئله بای.سک.شوالیته در درجه های پایین است که فرد بعدا به آن آگاهی پیدا می کند یا لذت از طریق تحریک پروستات یا در موارد خاص تنوع طلبی که به هیچ وجه رابطه ای با مسئله هم.جنس.گرایی یا Hom.o.s.e.x.u.ality ندارند.
تغییر گرایش هم.جنس.گرایان به مثابه تغییر گرایش دگر.جنس.خواهان مطلق می باشد که امری است غیر ممکن.

البته این هراس و مخالفت در افراد دلایل مختلفی دارد که برخی درست و برخی نادرست است و من شخصا دلایل خود را برای مخالفت با همجنس گرایی و طبیعی شمردن آن عنوان نمودم.

من: تفاوت، لزومی بر غیر طبیعی بودن نیست و پسندیده است در ارائه دلایل شخصی در باب مسائل علمی و بالینی دقت نظر داشته باشیم.

به هیچ وجه چنین نظری ندارم.اگر استدلال و برهان شما در پذیرش همجنس گرایی کافیست دقیقا از همین برهان میتوان استفاده کرد و گوشتخواری را پذیرفت.

من: همان طوری که گفتم در وهله اول از نظر منطق علمی روش استدلال شما باطل است و مغالطه می باشد.

حتی اگر گفته شما درست باشد و تغییر گرایش ممکن نباشد میتوان با اختلال و غیر طبیعی خواندن همجنسگرایی نسخه مورد نیاز شخص را پیچید .همانند تجویز ماده مخدر به بیمار توسط پزشک.

من:
1-با توجه به مغالطات و بینش علمی صحیح، مثال، در توضیح خط اول باطل و غیر مفهوم و ناکامل است.
2-مسئله صرفا نامیدن و سپس پیچیدن نسخه نیست بلکه برای ادعایی در حیطه دانش احتیاج به کسب اعتبار برای پیش فرض ها، فرضیه ها و نظریه های ارائه شده از طریق روش علمی داریم.

اما با طبیعی خواندن آن نوعی جواز برای آن صادر کرده ایم و در واقع تبلیغ آنرا نموده ایم و باعث جذب شدن افراد غیر همجنسگرا به این گرایش جنسی شده ایم که معضل و انحراف آن روشن است.

 من:
1-همان طور که گفتم بیان طبیعی بودن بر پایه جواز یا خواندن نیست بلکه بر پایه بینش علمی صورت می گیرد.
2-همان طوری که قبلا بیان کردم مسئله در هومو.سک.شوالیته گرایش جن.سیتی S.e.x.u.a.l orientation است که قابل تغییر یا جذب و یا رها شدن نیست. همان طوری که گفتم آنچه شما می فرمایید مسئله بای.سک.شوالیته در درجه های پایین است که گاهی فرد بعدا به آن آگاهی پیدا می کند یا کسب لذت بیشتر از طریق تحریک پروستات که به هیچ وجه رابطه ای با مسئله هم.جنس.گرایی یا Hom.o.s.e.x.u.ality (که تعریف آن را قبلا بیان کردم) ندارند.
3-برای رد دیدگاه معضل و انحرافی بودن این مسئله بعد از تعریف معضل(اختلال) و انحراف سپس از دیدگاه های کلاسیک و مدرن و همچنین دانش نوین توضیحاتی را آوردم.

[...]همجنس گرایی در تمام حیوانات مشاهده نشده و اصلا این کار عملی نیست.

من:
1-در بسیاری از حیوانات مشاهده شده است. و مهم است بدانیم که به خصوص در حیوانات شبیه به انسان این امر کاملا صادق است.
2-بیان «اصلا این کار عملی نیست» صحیح و پذیرفته نمی باشد.

مثال من در این جهت بود که جواز دادن ما به یک عمل به خاطر مشاهده اون عمل در حیوانات، اشتباهه.

من: همان گونه که گفتم مسئله جواز دادن نیست بلکه مشاهده و نتیجه بر پایه بینش علمی که تقسیم بندی های صحیح در آن ملاک است، می باشد.

درباره این داستان چی میگی:مطلبی را که میخوام نقل کنم حقیقیه مربوط به حدود یکسال پیش در سوئد. یکی از بستگان نزدیک ما که اونجاست میگفت در یکی از مجله های پر خواننده یک نوجوان هم.جنس.گرا نوشته بوده که به هم کلاسی پسرش که هم.جنس.گرا نیست سخت علاقه مند شده و از مشاور کمک می خواست که چکار باید بکنه و چطور ابراز کنه و اگه جواب رد بشنوه چی... و جناب مشاور بجای منصرف کردن این بچه 16 ساله راهکارهایی را عنوان کرده بود که چطور به آرامی در این رابطه جلو بره که جواب منفی نشنوه!

واقعا قضاوت کنیم، این عشق، خالص ،لطیف ، کامل و زیباست!

من: بله، اجزای اصلی عشق عبارت است از: 1-احترام دوسویه(متقابل) 2-اعتماد 3-تعهد 4-هوس و شهوت 5-محبت و رفاقت
بخش 5 زیر مجموعه هایی نیز دارد: 1-یاری، پرستاری 2-نزدیکی، نوازش بوسه 3-بخشش و گذشت 4-از خود گذشتکی، وفاداری و ایثار 5-همدلی و درک متقابل 6-معنویت
در تمامی موارد بالا تفاوتی بین نوع گرایش هومو و هترو نمی باشد.

از لحاظ فیزیولوژیک در واکنش ها و رفتارها از جمله تستوسترون، استروژن، آدرنالین، دوپامین، سروتونین، اکسی تسین و واسوپرسین تفاوتی نیست.

با این معیار پس کم شنوایی هم یک امر طبیعیه! اما اختلال هم میخونیمش.

من: تعریف ها در مسئله جاری قبلا آورده شده اند. و همان گونه که توضیح داده شد مسئله هومو بودن اختلال یا انحراف به حساب نمی آید.

راه طبیعی برای کنترل جمعیت گونه ها دشمنان طبیعی اونهان و تعداد بچه در هر زایمان و تعداد بارداری و ...تازه اگر اینطور هم بخوایم فکر کنیم عقیم بودن درصدی، خیلی بهتر بود.

من:
1-مسائل کنترل جمعیت گونه هایی که ذکر کردید بخشی از عوامل می باشد.
2-بیان «عقیم بودن درصدی، خیلی بهتر بود» صحیح نمی باشد و بر پایه ای استوار نیست.

اگر فکر میکنی این افرادی که تو دیدی به خاطر همجنس گرایی هوش و استعداد و خلاقیت دارند فکر میکنم اشتباه است.خیلی از افراد عقیم را هم میشناسم که دارای هوش و استعداد و خلاقیت وافرند.

من: درست است. اما یکی از عوامل اینکه بسیاری از هم.جنس.گراها دارای خلاقیت، استعداد و پشتکار زیادی هستند به دلیل انزواییست که به موجب جامعه و تفکر غلط خصوصا جوامع عقب مانده، پیش رویشان است. همچنین بسیاری از آنها در کلاستر b جای می گیرند و نارسیستیک بالایی دارند که با توجه به دید جامعه عقب مانده نسبت به هومو.ها، آنها سعی در بالا کشیدن خود دارند که این نیز دلیلی دیگر در درخشش آنها در جامعه می باشد.

من تحسینشون میکنم اما تبلیغشون رو نمیکنم.نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه من میگم اختلال بودن همجنس گرایی رو بپذیریم هم به نفع اون همجنس گرای مادرزاد هست و هم به نفع بشریت ،چون دیگه کسانی هم از این کار سوءاستفاده نمیکنن و اسم اون عده کم رو هم خراب نمیکنن.شاید با طبیعی دونستن همجنس گرایی بعضیها بخوان به جنگ چیزی برن!اما ما به نفعمونه دنبال حقیقت باشیم.

 من:
1-تبلیغی صورت نگرفته است بلکه بحث است.
2-در مورد پذیرش اختلال بودن این امر مکررا صحبت شد.
3-ادامه بیانات بر هیچ گونه پایه یا استدلال منطقی استوار و در نتیجه صادق نیست.
4-تعدادشان کم نیست و با در نظر گرفتن طیف بای در حدود یک پنجم جامعه می باشند.

واقعا عشق یک همجنس گرا به همجنس غیر همجنس گرا ،خالص ،لطیف ، کامل و زیباست!نمیدانم اما مطمئنم نظر همگان اینگونه نیست.
کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز

من: دیدگاه در افراد فرهیخته و خودشکوفا و جوامع پیشرفته، علمی، منطقی و رشد یافته به واسطه سالیان طولانی پژوهش علمی در این زمینه با توجه به عوامل بیولوژیک، فیزیولوژیک، کلینیکی، بالینی، فرهنگی، اجتماعی و شناختی که مختصری از آنها آورده شد، پذیرفته شده است.

سلامت در س . ک . س

برخی از کارهای روزمره ام دست خوش تغییراتی شده است. تغییراتی که به صورت کم کاری جلوه می کند. و آتش این مسئله به وبلاگم هم رسیده است. حوصله و توان نوشتن ادامه مجموعه «دشت بی فرهنگی ما» را ندارم و باید بگویم که فعلا تصمیم ندارم آن را ادامه دهم. هر چند کامل هم شروع نشده بود. شاید پراکنده تر بنویسم.

به تصویر س . ک . س زیر دقت کنید؛ مفید و جالب است.

می شکنه سایه اسکای بت فرض محال، از ترنس و گی و لز و بای میگه با افتخار

سایه - حق کشیآفرین بر «سایه» خواننده ای که در موزیکی به نام «حق کشی» از حقیقتی محض می خواند. او در این آهنگِ انتقادی در مورد ترنس ها (ترنس سکشوال ها) گی ها و لزها (هومو سشکوال ها - هم جنس گرایان) و بای ها (بای سکشوال ها - دو جنس گرایان) به خوبی یاد می کند و یاد آورد حقوقی می شود که پذیرش آنها از طرف تک تک افراد جامعه و کل حکومت از اولین وظایف و حقوق انسانی است.

این موزیک را می توانید از لینک زیر دانلود کنید:

حق کشی (MP3 _  Mb3.80)

همچنین می توانید از لینک رو به رو مطلبی را که در باب این مسئله نگاشته ام مطالعه کنید: «آنها را دریابید و به زندگی بازگردانید»

متن کامل ترانه حق کشی را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

آنها را دریابید و به زندگی بازگردانید

> امین حمزه ئیان

این مطلب کوتاه و خودمانی در مورد نسل امروزی هوموسکشوال ها (همجنسگرا) و ترنس سکشوال ها (تی اس) و دیدگاه های پوسیده ما ایرانیان نسبت به آنها است. هرچند هیچ گرایشی را ننگ نمی دانم اما لازم است بگویم که من نه هومو هستم و نه ترنس و نه بای بلکه یک هترو .اس (دگرجنسخواه:آنچه عادی و معمولی می پندارید) هستم.

در وجود آنها دردهایی بی پایان از زجرهایی که تنها به واسطه ذهن مریض ماست، رخنه کرده است. هرچند نمی توانم هم پای آنان باشم و دردی که می کشند را همچون آنها در وجودم احساس کنم اما می توانم بفهمم که در اندک روزهای زندگی خویش چه شکنجه هایی بر روان و جسمشان روا داشته می شود که اگر به جای آنان بودم تا به امروز تاب نمی آوردم.

و اکنون با آخرین ضربه هایی که بر وجودشان می نشانند خواهان آنم که سکوت خود را بشکنم. هرچند می دانم در این سرزمین سیاه چه انگ هایی به من خواهند زد، اما عده ای که تعدادشان کم نیست در حال نابودی اند. بی حرمتی های مردم را دیده ام. طرد شدن های آنان را دیده ام. زندانی کردن های آنان را بسیار دیده ام. فرار کردن هایشان را و در دام فساد جوان های هرزه افتادن هایشان را دیده ام. آنها تنها یک چیز را از زندگی می خواهند: حق خود، حق زندگی کردن، حق نفس کشیدن و عادی دیده شدن.

هوموها بی اغراق از باهوش ترین، مهربان ترین و با احساس ترین افراد هستند. آنها هم همچون ما (هتروها) واقعا عاشق می شوند. آنها معنای محبت را حتی ورای ما می فهمند. آنها دوست می دارند و محبت می کنند.

لطفا هوموها را با همجنسبازان اشتباه نگیرید. همجنسبازان برای تفنن، تفریح، تنوع طلبی روی به رابطه هایی خاص می آورند(که البته این نیز همواره و در هر حالت ناپسند -اختلال یا انحراف- نیست). اما هوموها واقعا به جنس مخالف گرایش ندارند. جنس مخالف هم چون ما احساساتشان را برنمی انگیزاند. برای آنها هم جنسشان ایجاد احساس می کند. فراموش نکنید که آنها هرزه نیستند. مگر ما که گرایش به جنس مخالف داریم هرزه هستیم؟ آیا ما منتظر هر فرصتی برای تجاوز و شکستن حرمت هاییم؟ آنها همانند ما هستند و تنها گرایششان متفاوت است.

آنها به واسطه اقلیت بودن بیشتر زمان خود را در تنهایی به سر می برند و ذهنشان بسیار زودتر برای شناخت خود و دیگران به بلوغ می رسد. آنچه من دیدم بلوغ و درکی والا در بینشان بود. درکی برتر از خویش و وجود آدمی. آنان بدون شک بسیار بیشتر از ما به وجود انسان و طبیعت احترام می گذارند. امروزه آنها در ایران به دلیل فشارهای زیاد به درجه ای از بلوغ فکری رسیده اند که دیگران سالها زمان و تجربه لازم دارند تا بدان جا برسند.

هوموها و تی اسها به واسطه زندگی ای که همچون شکنجه گاهی برایشان ساخته ایم معنای انسان، احترام و آزادی را بسیار ژرف تر از ما دریافته اند.

ترنسها جمعیتی هستند که زیر بار گزندهای جامعه همواره خرد شده و می شوند. روان دختری که در جسم پسر و روان پسری که در جسم دختری متولد شده است آیا می تواند احساسی آسوده داشته باشد؟ آنها با روان خود آشنایند و جسم خود را بیگانه می پندارند. جسمی که گمان می کنند از آن آنان نیست. می توانید لحظه ای خود را به جای آنان بگذارید؟ دردی که از نگاه جامعه چه قبل و بعد از عمل (اگر خانواده ای روشن داشته باشند) می کشند به هیچ وجه کم نیست.

اکثر خانواده هایی که فرزندانی ترنس دارند نمی توانند درک کنند که فرزندشان از جسم غریبشان چه عذابی می کشند. او را زندانی می کنند و حق زندگی را از او می گیرند. چرا؟ زیرا تنها به دلایل فیزیولوژیکی ای که خود انتخاب نکرده اینگونه متولد شده است. اکثرا اطرافیان آنها هیچ احساس مسئولیتی در قبال زندگی یک انسان تی اس ندارند؛ به طوری که شخصیت او را خورد کرده و گاهی او را تا مرز خودکشی می کشانند. و متاسفانم که به خاطر عقب ماندگی ما، اندیشه مرگ و نجات از این زندگی پر از درد مرحمی همیشگی برای تی اس هاست. ترنس ها ناخواسته اینگونه شده اند و می توان آنها را با جراحی به زندگی بازگرداند (اگر اطرافیان هم در این راستا مرحمی برایشان باشند و نه همچون زهر). اکثر آنها بعد از عمل تمام نشانه های قبلی خود را از زندگی محو می کنند و بیان می دارند که گویی دوباره متولد شده اند و به راستی که زندگی حقیقی آنها بعد از عمل و در جسمی است که به آن احساسی خوشایند دارند و می پندارند که با روانشان یکسان است.

جنسیت از مهم ترین موارد زندگی هر انسانی است و زمانی که این موضوع در ترنس ها اختلال ایجاد می کند وظیفه انسانی ما است که عمق فاجعه را در درون پیچیده آنان درک کرده و کمکشان کنیم تا زندگی حقیقی خود را بازیابند.

ترنس ها بهترین دوست دختران و دوست پسران در دنیا هستند. زیرا آنان دغدغه های جنس مخالف را به خوبی تجربه کرده اند. تجربه ای که ما هیچ گاه همچون آنها بدان دست نخواهیم یافت. آنها می توانند بهترین دوست و همدم همیشگی ما باشند.

در مورد هوموها، ترنس ها و بای ها باید بیاموزیم که:

آنها اینگونه زاده شده اند و طبیعتشان این است. آنها بیمار نیستند. آنها احتیاج به ترحم ندارند و یک انسان و شخصیت کامل هستند. و باید آنان را در این سرزمین پوسیده از تفکر دریابیم و به یگانه حق بودنشان یعنی زندگی بازگردانیم و مسلما بخشی از این حرکت بر دوش تک تک ماست؛ اگر نام آدمی را بر خویشتن می گذاریم.

معرفی دو کتاب الکترونیکی موبایل آموزش جنسی

بخشی از فیلم کتاب خوان

1- کتاب الکترونیکی "لمس و ماساژ" کتابی خوب است که برای دختران و پسران و همچنین هم جنس گرایان و دو جنس گرایان حتما مفید است. این کتاب دارای تصاویری می باشد که برای درک بهتر مطالب آورده شده است. معمولا به این مبحث قبل از برقراری رابطه بسیار کم اهمیت می دهند که این خود پیامد خوبی در بر ندارد و این روند مشکل ساز خواهد شد. در واقع اصطلاحا «عشق بازی» قبل از هر رابطه (حداقل 20 دقیقه) برای ایجاد آمادگی روانی و جسمی(هورمونی) لازم است.

2- کتاب الکترونیکی "یک صد و هفت پوزیشن" (در س .ک –س)، همانطور که از نامش مشخص است دارای عکس هایی در رابطه با حالت های مختلف همراه با توضیحاتی کوتاه می باشد. اهمیت حالت های مختلف (پوزیشن) و درصد لذت های گوناگون در مواقع مختلف کاملا مشخص است. مثلا شما در این کتاب حالت های زیادی از موقعیت های س- ک. س دهانی (Oral-s. e .x) را می بینید که خیلی از مردم به دلیل آن که فکر می کنند برخورد دهان با آلت تناسلی کاری کثیف است از این حالت اجتناب می کنند. در صورتی که اگر بخواهیم این گونه بیاندیشم جالب است بدانید در حالت عادی کثیف ترین نقطه بدن دهان انسان است و ارتباط دهان با دهان بیش ترین آلودگی را منتقل می کند.

---> صفحه دانلود کتاب های "یک صد و هفت پوزیشن" و "لمس و ماساژ"

آدرس مطلب دیگری که در این وبلاگ و در همین رابطه می باشد: http://nutshell.ir/post-69.aspx

کتاب الکترونیکی آموزش ج- ن- سی برای کودکان و نوجوانان (جوانان و بزرگسالان)

امین حمزه ئیان

کتاب الکترونیکی ای برای موبایل را در اینترنت به زبان فارسی به نام "بچه ها از کجا می آیند؟" یافتم. این کتاب را می توانید بعد از ورود به این صفحه دانلود کرده و در تلفن همراه خود که باید دارای برنامه جاوا باشد باز کرده و مطالعه نمایید.

همان طور که از نام کتاب پیداست، این کتاب برای آموزش ج- ن- سی کودکان و نوجوانان می باشد که توسط معلمی آمریکایی نوشته شده است. البته با توجه به این که در ایران اکثر مردم از فقر اطلاعات در این مبحث در رنجند، مطالب کتاب حتی برای بزرگسالان بدون فایده نخواهد بود.

این نسخه از کتاب چون برای موبایل تهیه شده است، عکسی را در بر ندارد. اما  در مقدمه آن آمده است که می توانید از طریق ای میل یا سایت داده شده نصخه کامل آن را دریافت کنید.

داخل ایران متاسفانه تعداد کمی کتاب به زبان فارسی در این رابطه وجود دارد که از لحاظ علمی صحیح است. اکثرا آموزش ها و اطلاعات، غلط و با تعصب و کوته نظری می باشد.

در اوایل این کتاب نویسنده می گوید: "من می خواستم که بچه هایم سالم و تندرست باشند، پس به آن ها اطلاعات صحیح دادم"

چند نکته ی خیلی زیبا را در کتاب یافتم. اول اینکه در مورد دو ج- ن- سه ها، هم ج- ن- س گراها، دو ج- ن- س گراها و ارتباط آن ها با یکدیگر با زبانی کودکانه و زیبا می نویسد: "همه این ها انواع عشق انسان ها به هم را نشان می دهند. هر دختری ممکن است عاشق پسری شود یا عاشق دختری. هر پسری هم ممکن است عاشق دختری شود یا عاشق پسری مثل خودش. عشق چیز خوبی است و فرقی نمی کند که بین چه افرادی باشد"

یا در جایی دیگر: "زندگی عادی و روزانه انسان ها (داشتن دوستان، کار کردن، مامان یا بابا بودن، خواهر یا برادری داشتن) همه شبیه همند. فرقی نمی کند که انسان گ- ی باشد یا ل- ز- بین، دگر ج- ن- س گرا، دو ج- ن- س گرا و یا ترا نس س- ک- سوال، فرقی نمی کند، همه انسان ها محترمند و همه ارزش برابر و مساوی دارند. پس ما باید به همه انسان ها احترام بگذاریم..."

نکته ی بالا بسیار مهم است چون معمولا همه ی ما با دیدی بیمار گونه به این گونه مسائل نگاه می کنیم. در کتاب حتی نوشته شده است که به افرادی که ایدز دارند باید با احترام برخورد کرد و از توهین به آن ها بپرهیزیم.

نکته ی دیگری که در ایران بسیار مشکل ساز شده است و به طور کلی هیچ گونه اطلاعات علمی صحیحی در این رابطه به نوجوانان و جوانان داده نمی شود مسئله ی خود ار ض- ایی هست. که در این کتاب آن طور که شایسته است در این رابطه نوشته شده است. از لحاظ علمی امروز این موضوع مشخص شده است که این عمل نه تنها ضرری نمی رساند بلکه گاهی اوقات موجب می شود که شخص از ضربه ها و فشار های روانی خارج گردد. البته این موضوع تا جایی ادامه دارد که طرف احساس بیمارگونه نسبت به این عمل به طوری که بعدا دچار عذاب ذهنی (به دلیل عقاید غلط ذهنی) نشود، نکند. لازم به ذکر است که این عمل خود به تنهایی ضرری نمی رساند و زمانی که با حالات بیمارگونه شبیه به حالات مازوخیستی شدید، یا یادگار خواهی و ما لش خواهی و... مخلوط شود آن گاه باید با توجه به نظر پزشک درمان شود. شنیده ایم که می گویند این عمل چشم را ضعیف کرده و یا بدن را به تحلیل می برد و یا موجب ناتوانی می شود تمام این موارد به دلیل انجام چنین کاری به وجود نمی آید و تنها ممکن است به سبب تلقین بیش از حد ذهنی طرف به خودش این اتفاقات تا حدودی پیش بیایند.

کتاب خیلی زیبا و با زبان کودکانه موضوعاتی هم چون لقا- ح مص نوعی، س- قط جنین، دوقلوها، تجاو ز ج- ن- سی و... را توضیح می دهد.

با توجه به مطالعاتی که در گذشته در این موضوعات داشتم این کتاب را کتابی خوب و با اطلاعاتی مناسب یافتم. حتما مطالعه کنید و در صورت لزوم از طریق ای میل آن طور که در مقدمه ی کتاب نوشته شده است نسخه پی دی اف آن را تهیه و در اختیار کودکان و نوجوانان و حتی جوانان بگذارید تا کمی از این سردرگمی سخن های ضد و نقیض در بیایند و آرامش خیال بیابند و آسوده خاطر شوند.

آدرس مطلب دیگری که در این وبلاگ و در همین رابطه می باشد: http://nutshell.ir/post-85.aspx

قضیه ی عشق

دیباچه ای اندر احوالات خویش

تابستان امسال یکی از زمان هایی بود که کتابی را به طور کامل مطالعه نکردم چه در زمینه ی فلسفه وچه در علم. یک فرصت طولانی برای آسودگی، تنها کمی مقالات متفرقه در مورد مباحث مختلف را خواندم. پس از مدت ها امروز سری به کتاب فروشی زدم و حدود یک ساعت در آن جا پرسه زدم. در قفسه های مختلف هیچ کتابی که برایم جالب باشد نیافتم و آخر سر با دست خالی خارج شدم. کتاب های علمی جالبی وجود نداشت و کتاب های فلسفی هم بیش تر در مورد فلاسفه بود و کتاب هایی هم که نوشته ی خود فیلسوفان بود عموما بسیار قدیمی بودند. بیش تر به دنبال کتاب هایی حداقل از دنیای پست مدرن امروزی بودم که نیافتم تنها در بخش رمان ها کتاب هایی تقریبا به روز را یافتم اما خواندن رمان هم فعلا از حوصله ام خارج است و تمایلی به این کار ندارم.

خلاصه روز ها با نوعی منگی همراه است و نوعی از خود فرو رفتگی که همواره از اطلاعات خود در عذاب هستم. یکی از دست آورد های بزرگ در این مدت در امر نگارش بود که بخشی از مطالب را در وبلاگ قرار دادم. به طور کلی مدت بسیار طولانی ای است که تنها اگر مجبور بوده ام از خانه خارج شده ام. اما با این همه احساس خستگی عمیقی دارم. نمی دانیم چه بر سر این ذهن از کار افتاده یمان در این مدت آمده است. پردازش اطلاعات هم خصوصا در امر فلسفیدن بسیار کند پیش می رود.

چند روز پیش فردی از انزوای شخصی بنده پرسید و این که چرا تا به حال به دنبال شخصی به عنوان دوست چه دختر و چه پسر نبوده ام. این سوال موجب شد کمی به روابط عاشقانه (دختر و پسر) اطرافیان دقت کنم و از اطلاعات گذشته ام در این مورد استفاده کنم و سعی در به خاطر آوردن آن ها کنم. اکنون کمی در این مورد می نویسم. در مورد روابط دوستی بین ما ایرانیان بدون درنظر گرفتن جنسیت شاید بعد ها مطالبی نوشتم.

 

عشق به عنوان نوعی بیماری

عشقدر تحلیل روابط عاشقانه بین افراد، خصوصا ایرانیان تماما به مشکلات فرهنگی و شخصیتی بر می خورم. دیروز زمانی که در روابط اشخاصی به ظاهر عاشق توجه می کردم متوجه پایین آمدن سطح آنان شدم. یعنی از زمانی که وارد رابطه می شوند به جای فرا رفتن، فرو رفته اند چه از لحاظ روانی و موارد درونی و شخصیتی و چه از لحاظ موارد بیرونی که در رابطه با محیط فیزیکی خارج می باشد.

بسیار مشاهده کردم عشق نوع D  را. اصولا در روانشناسی عشق، عشق و عشاق به دو دسته ی اصلی D و B تقسیم می شود. در دسته ی B که گاه، عشق سالم یا خودشکوفا نامیده می شود و به این افراد نخبه یا دگراندیش گویند، شخص تمایل دارد بدون احتیاج یا حسابگری در رابطه باشد اما در عشق D ما شاهد اشخاصی هستیم که به محبت احتیاج دارند و سعی در به دست آوردن این محبت و توجه برای خود هستند و معمولا سیاست هایی هم در این گونه رابطه ها  برقرار است.

در بخشی از کتاب تمایلات و رفتارهای ج ن س ی انسان نوشته ی دکتر اوحدی این گونه نوشته شده است:

افراد خودشکوفا را می توان افرادی تعریف کرد که دیگر تحت انگیزش نیاز به ایمنی، به وابستگی، به محبت، به منزلت و به عزت نفس قرار ندارند، زیرا این نیازها قبلا در آن ها ارضا شده است. پس چرا باید فردی که نیاز به محبت در او ارضا شده است، عاشق شود؟ یقینا دلایل آن همان دلایلی نیست که فرد محروم از محبت را بر می انگیزاند، یعنی فردی را که به این دلیل عاشق می شود که نیازمند و مشتاق محبت است و مجبور است این فقدان و کمبود بیماری زا را جبران کند( عشق D).

افراد خودشکوفا(نخبه)، هیچ گونه کمبود جدی ندارند که درصدد جبران آن برآیند و در این حال بایستی به آنان با این دید نگریست که در جهت رشد، بلوغ، پیش رفت و در یک کلام، در جهت تکمیل و خودشکوفایی والاترین فطرت فردی و نوعی خود، آزاد شده اند. آن چه که این افراد انجام می دهند، از رشد ناشی می شود و بدون سعی و تلاش مبین آن رشد است. آن ها دوست می دارند، زیرا افرادی هستند با محبت، مهربان، صادق، و طبیعی. به عبارت دیگر، بدین دلیل دوست می دارند که فطرت آن ها این است که خودانگیخته باشند. همان گونه که یک گل مریم بدون خواست خود، عطر افشانی می کند یا یک مرد نیرومند، جدا از اراده ی خود، نیرومند است.

تلاش، تقلا و کوششی که چنین بر شیوه ی مهرورزی فرد عادی حکم فرما است، در مهرورزی فرد خود شکوفا کمتر وجود دارد. به زبان فلسفی این جنبه ای است از بودن و نیز از شدن، و می توان آن را عشق B نامید، عشق به وجود دیگران.

 

این خلاصه ای از تعریف دسته ی عشق بود. در دسته های مختلف عشق روابط ج ن س ی هم بسیار متفاوت است، افراد D نیازمند این گونه روابط هستند در صورتی که افراد B به راحتی می توانند نداشتن هر گونه رابطه ای را تحمل کنند زیرا خود ساخته هستند. در دسته ی B معمولا س  ک   س نوعی شوخی برای افراد است، نوعی سرگرمی که در آن به دلیل شکوفا بودن افراد، اشخاص احساس راحتی بیش تری نسبت به هم دارند و شاید ساعت ها در روابطشان شوخی و خنده کنند. در صورتی که در عشق D چنین صمیمیت خالص بدون آن وابستگی جسمی روانی وجود ندارد.

مسئله ی عشق را می توان از جنبه های مختلفی بررسی کرد. اما در این جا نمی خواهم زیاد روی بخش علمی مسئله تکیه کنم. اما چند نکته را باید ذکر کنم. احساس عشق وابسته به هورمون های بدن ما است مانند هورمون های تستوسترون و استروژن باعث ایجاد علاقه و آدرنالین باعث تکانه های جسمی مانند طپش قلب و استرس و خشکی دهان و لرزش و... ، دوپامین موجب انرژی بالا، شادی،کم خوابی و... ، سروتونین موجب نادیده گرفتن مشکلات معشوق و به یاد آوردن پیاپی آن می شود.

هورمون هایی که هنگام رابطه ی ج ن س ی یا حتی بوسه و ... ترشح می شوند و موجب ایجاد احساسات مختلف می شوند. اکسی تسین باعث ایجاد وابستگی و احساس عشق و عاطفه و وابستگی می شود. و اسوپرسین موجب تداوم علاقه می شود.

جالب آن جا است که قطع هر یک از ترشحات بالا موجب اختلال می شود و حتی دست کاری در دو هورمون نام برده شده ی آخری، موجب از بین رفتن هر گونه احساسی می شود. این دو هورمون در میزان کیفیت عشق مادری هم بسیار موثر هستند.

اما مطلب جالب دیگری که در سایتی مطالعه کردم به قرار زیر است:

برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شده‌اند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روان‌شناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کرده‌اند. در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم می‌آورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می‌کند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می‌شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب 10 بار دست‌هایش را بشوید و اگر 8 بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب می‌شود و نمی‌تواند آسوده بخوابد.


عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلول‌های پلاکت خون بیمار افزایش پیدا می‌کند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند. پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد می‌کند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادت‌های خاصی می‌شود که نمی‌تواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل می‌کند.

اما اکنون قصد ندارم بیش تر از این در بررسی علمی پدیده ی عشق وارد شوم، تمایل دارم بیش تر از جنبه های علوم انسانی آن را بررسی کنم.

در بسیاری از روابط اطراف خود پالس های ج ن س ی بسیاری در دو فرد مورد نظر یافتم، با توجه به آن ها متوجه شدم که بخش عمده ای از دلایل پایدار ماندن رابطه همین مسئله ی ج ن س ی است. البته این مورد طبیعی است اما با دقیق شدن در موضوع متوجه می شویم که این حد از حد تعادل خارج شده است و دلیلش کاملا مربوط به مسایل فرهنگی ما می شود. از زمان کودکی بدن جنس مخالف و کلا جنس مخالف نوعی تابو شده است.

به دلیل همین ناآگاهی ها است که افراد در اولین ارتباط خود سریع عاشق شده و با از دست دادن اولین نفر، زندگی را تباه شده میابند گویی تنها همان یک نفر بوده است و بس. تمام این مشکلات به خاطر فرهنگ ناصحیحمان است که پیش می آید.

از مواردی که بسیار مهم است و دوست دارم روزی به آن بپردازم تمام اتفاقاتی است که بعد از به هم رسیدن دو نفر به هم اتفاق می افتد. مسائلی که موجب دل زدگی می شود. تحقیقات نشان می دهد که بیش از هفتاد درصد افرادی که بسیار عاشق پیشه بوده اند بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترک خود اظهار کرده اند که دارند بدون هیچ احساس عشقی زندگی می کنند!! البته تحقیقات مربوط به ایران نیست. اما آمار ایران هم مطمئنا زیبا نیست. از جنبه هایی بسیار وحشتناک هم می باشد. مثلا در مورد نوع و آگاهی از روش های برقراری رابطه ی ج ن س ی  بین زوج گاه بسیار احمقانه است.

خلاصه آن که آن چه ما دیدیم آن بود که مردم به جای استفاده از این احساسات در راه پیش رفت، بدین صورت که با داشتن چنین رابطه ای بخشی از ذهن خود را آزاد تر کنند تا رشد بیش تری داشته باشند، تماما به جنبه های زود گذر غیر انسانی آن بیش از آن چه هست و اهمیت دارد، ارزش می گذارند و پیش خود فکر می کنند این یعنی همان عشق. و بعد هم در تخیلات عارفانه ی خود غرق شده و به ملکوت اعلا می روند. نتیجه هم آخر سر جز بازگشت به عقب چیز دیگری نیست.

فعلا تا بدین جای نگارش کافیست تا ببینیم بعدا چه پیش خواهد آمد.

انسان یا کالای جن-س-ی !!!

امین حمزه ئیان

 

ما غذا خوردن و آب نوشیدن و بسیاری از این نوع کارها را بدیهی می دانیم و نیاز اصلی بدن انسان. اما بسیاری از کارها مانند روابط جن+س+ی را آن چنان در بند و قواعد کشیده ایم که جز عذاب برای ما هیچ سود دیگری ندارند و معمولا این نوع کارها را با جملاتی زیبا و شبه پخته بیان می کنیم، اما اگر به دقت نظر کنیم می بینیم که این گونه سخن ها ی سنتی تنها از ذهن بیمار ما برمی خیزند وتنها به دلیل فرهنگ سازی غلط است که این گونه صحبت می کنیم در صورتی که اگر به درون خود باز گردیم و عقایدمان را کند و کاو کنیم متوجه می شویم که عقایدمان بر روی هیچ گونه منطق انسانی ای استوار نیستند.

 

اکثرا ما در برابر خودمان و دیگران و خصوصا جنس دختر نگاهی کاملا حیوانی را پرورش می دهیم البته در ظاهر به گونه هایی زیبا و شبه انسانی سفسطه می کنیم و کارها و عقایدمان را توجیه می کنیم.

دخترانمان را مانند کالایی جن+س+ی پرورش داده و در روابط، بسیار محدود کرده و طبقه ی انسانی آن را تا زمانی حفظ می کنیم که دختر هیچ گونه رابطه ای نداشته باشد. اکنون در بعضی از نقاط کشور که تظاهر به مدرن بودن می کنند روابط را آزاد تر می گذارند اما این ها تمام ظاهر سازی است. و اگر زمانی دختری رابطه ای جسمی برقرار کند آنچنان او را با نگاه تحقیر آمیز نگاه می کنیم که گویا اصلا انسان نیست. اگر متوجه شویم که دختری رابطه ی جن+س+ی بر قرار کرده آنگاه است که تمام سخنان به ظاهر روشن بینانه یمان را فراموش کرده و به اصل خود باز می گردیم. واقعا او چه گناهی کرده است؟ آیا این طور نیست که رابطه ی جن+س+ی هم مانند بسیاری از نیاز های بدن ما لازم است. پس چرا با نگاهی متعصب از باورهایی که هیچ ارزشی ندارند این گونه رفتار می کنیم؟

 

رابطه ی دو جنس مخالف حتی اگر جسمی هم باشد بسیار طبیعی است. و بسیاری از شکست هایی که در زندگی می خوریم به دلیل این گونه نگاه های غیر طبیعی به موارد طبیعی است. آن گاه است که وقتی دختری با پسری دوست می شود دائما صحنه هایی از بدن عریانش را تصور می کنیم و به این خاطر خود را به شدت سرکوب کرده و سرزنش می کنیم. اما باید رهانید خود را از قید این گونه تفکرات تا در آزادی قوطه ور شویم و آنگاه است که می توانیم ارزش روابط را انسانی بسنجیم.

 

آنگاه که خود را آزاد دیدیم می توانیم خودمان را کامل کنیم و روابط را از هر نوعی ساده و زیبا ببینیم. و در اگر خواهان جدا شدن از هم باشیم هرگز مانند دیگران زندگیمان و احساساتمان را خدشه دار نمی بینیم زیرا از ابتدا صحیح آغاز کرده ایم و خود را بر خود تکیه داده ایم.

 

آنگاه است که از سک+س هرگز نتیجه ای فوق العاده نمی خواهیم. این سادگی خود فوق العاده است. این جستن ها بیهودگی به بار خواهد آورد. اما چه کنیم که هنوز پست تر از حیواناتیم و دخترانمان را آنچنان بزرگ می کنیم که گویا باید سالم به دست شوهر برسند و غیر این یعنی بی بند و باری و حیوانی زیستن.

 

اگر درست موضوعات را درک کنید آنگاه متوجه می شوید که این سخنان هرگز تبلیغ بی بند و باری را نمی کند بلکه تبلیغ بازگشت به روابط انسانی و آزاد شدن از قیود و پیش داوری ها است.

باید شکست این تابوی شریک جنسی موقت را. بد بختانه هنوز در نقاطی دیده می شود که حتی دو جنس تا زمان نزدیکی هم دیگر را نمی بینند و نمی شناسند و چون امضایی بر روی کاغذی آورده شد فکر می کنند آن گاه همه چیز حلال و انسانی شده است. حیف که نمی دانند یا می دانند و نمی توانند بفهمند این، نمایش اوج پست شدن انسان است.