سرانجام من نیز همچون نیچه

به جستن سرچشمه ها رفتم: در این راه با همه ستایش ها بیگانه شدم - گرداگردم را بیگانگی و تنهایی فرا گرفت.
«چون با همگان سخن گفتم، با هیچ کس سخن نگفتم.» آنگاه با ستایش هاشان بیگانه شدم، نخستین بار که به آدمیان روی کردم.
-بگریز، دوست من، به تنهایی ات بگریز! بدان جا که بادی تند و خنک وزان است! سرنوشت تو مگس تاراندن نیست.-

روان بی رحم

فایده ای نداره..

اگر می ‌خواهيد تنها يك مقاله بخوانيد، اين مقاله را بخوانيد

اگر شما هم مثل من احساس می کنید که نسبت به گذشته ذهنتان کندتر شده و قدرت تجزیه و تحلیل های عمیق خود را از دست داده اید. اگر به این نتیجه رسیده اید که دیگر نمی توانید کتاب یا حتی یک مقاله بلند را بخوانید و سریع تمرکز خود را از دست می دهید و ناآرام می شوید، پیشنهاد می کنم حتما مطالب زیر را بخوانید. این مطالب به نحوه زندگی مدرن ما مربوط می شود و اینکه چگونه بسیاری از فن آوری ها می توانند نحوه اندیشیدن و نگرش انسان را تغییر دهند. و البته شما می توانید به وضعیت دل خواه خود برگردید.

در یکی از مقالات آمده است: «خواندن اين مقاله را يك فيزیک ‌پيشه كه در موسسه فيزيک نظری Perimeter سرگرم پژوهش است، در وبلاگش توصيه كرده‌ بود. او می نويسد: اگر می ‌خواهيد تنها يك مقاله بخوانيد، اين مقاله را بخوانيد.»
من هم همین پیشنهاد را دارم با این تفاوت که به جز آن مقاله، دو مطلب تکمیل کننده تر را نیز در زیر گذاشته ام.

«اینترنت چه بلایی سر ما می آورد» یادداشت خبرگزاری رویترز از کتاب «نیکلاس کار»

مقاله «نیکلاس کار» با عنوان «آیا گوگل ما را احمق می کند؟!»

و همچنین مطلب در خور توجه «عمق و سطح شخصيت و نوشتن» نوشته «زین العابدینی»

و هیچ، همین نزدیکیست

امین حمزه ئیان

در نکوهش آنچه بیگانه از همه چیز تنها خود خواستنی است:

و یگانه آرام بخش آدمیت به فریاد انسانیت آمد. یادی که غلیان آرامش را در دل آشوبناک درد جاری می کرد. فراموشی را، ارمغان می آورد و آسودگی را بر جان سنگسار شده هدیه می کرد. و درد های دیدن را می آرامد در دل آن آدمیانی که یگانه بودن را لحظه هایی طاقت فرسا است بر دوش های خسته یشان می کشند. آنچه غم ها را در خود به کلی ذوب می کند و چهره های گریان و خندان را بی تفاوت!

لحظه ی زیبای کنده شدن. لحظه ی رهایی ی فراموشی ها. و درود دوباره ی مرگ. اندیشه و اکنون گام برداشتن بدان سوی. و حال یگانه آرام بخش آدمیت به فریاد انسانیت شتافته است.

از مرگ...

آگاهی از اخبار در این روزگاه از هر سوی و در هر گوشه ای در این جهان جز درد هیچ در بر ندارد.
اسراری نیست که اخبار از دور دست ها باشد. کافیست نگاهی به اطراف خود بیندازی.
من اینجایم، او اینجاست، همه در کنار یکدیگر. این ها را آدم ها به آدم ها داده اند. همین آدم های اطراف..
 و دردا که شاید در این هیاهو سهمی از تو باشد...

 

" هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
            از آزادی آدمی
                        افزون تر باشد "

 

در حیرتم از مرام این مردم

امین حمزه ئیان

 

دقت کرده اید آمبولانس ها ی بیمارستان هایمان بسیار قدیمی هستند و بیماران در آن با تکان های شدید و صداهای نابهنجار و مشکلات فراوان دیگر به مقصد منتقل می شوند.

و دقت کرده اید آمبولانس های بهشت زهرا که جهت انتقال جنازها ی مردگان استفاده می شوند، بنز هستند.

 

در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا هست می کشندش به خواری به جفا

تا مرد می برندش به عزت سر دست

افسوس...

تقدیم به دوست عزیز خ.م:

ای یار چگونه بار تنهایی وجود را خواهی کشید؟ چگونه از زندان فرار خواهی کرد؟ آیا اندیشیده ای که این زندان از برای توست یا تو از برای او؟ گهگاه می اندیشم که او بوده است و زمانی که یافتمش بدان فرو افتادم. آن غم دردناک را از کجای یافته ای؟ تنها اندیشیده ام، او را دیده ام و فهمیده ام. وای که چه سخت می گذرد این درد ژرف. ساعات پوچ را در خیابان ها قدم زدن و فکر کردن به این که چه کسانی پای بر این گذرگاه گذارده اند و هیچ نفهمیدند جز بلغور کردن کلمات و جملات زیبا و آن گاه گمان کرده اند که فرا رفته اند و عده ای هم که آن درد را لمس کرده اند با سکوتشان در خود شکسته اند و اگر فریادی زدند، همه هیچ بودست و هیچ.

روزگاریست که این درد شادی آفرین همواره مرا می پیماید. و هیچ راهی جز سر در گریبان کردن خویشتن ندارم. دنیا را هیچ یافته ام برای این درد. و وای بر دیگران که مرا این گونه بی خدا بر باد خنده ها می گیرند. و من بین اینانم، بین اینان می زیم از دست آوردهاشان استفاده می کنم. آری فرار باید کرد. تنها فرار است که آسودگی را بر ما می بخشاید.

چه روح های لطیفی که این گونه بالهایشان را گشوده اند و رفته اند از دنیای آدمک ها، این آدمک های دروغین مست.

افسوس که این گونه زخم ها را هیچ کس باور نخواهد کرد.

میلاد صادق هدایت

امین حمزه ئیان

 

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد

گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را

مردی که زعصر خود فرا تر باشد

 

28 بهمن روز میلاد بزرگ مرد، صادق هدایت است. او در سال 1281 در تهران و در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد و در سال 1330 و در 48 سالگی در پاریس خود را از درد زندگی رهانید. او همواره از طرف ما ایرانیان ضربه خورده است و چه فیلم ها و متن ها و سخن هایی که برای نشان دادن جلوه های فساد در او ترتیب داده اند و حتی یکی از برادرانش هم اینچنین کرده است چه برسد به افرادی چون مطهری و شریعتی.

اینچنین سخن ها غم در دل می اندازند و می بینیم که  بسیاری از ایرانیان هیچ گاه پذیرای بر خاک کوفتن و شک کردن به عقاید کهنه ی خود نبوده اند و البته اکنون هم نیستند. اما درد زمانی فزونی میابد که می بینیم آنان که ایرانی نیستند چگونه نام او را می برند و قدرش را می دانند. آنگاه ما.... 

گویا در این اقلیم سیاه همیشه اینچنین بوده است.

دکتر اوحدی زیبا می نویسند که ادبیات در این ملک بیش تر ابزار پاسداشت فرهنگ بوده و هست تا آن که دگرگون ساز باشد، جز استثناهایی.

 

برای این که این نوشته تنها به شکل شکایاتی نشود که همیشه از اطراف خود می کنیم سعی می کنم چند موضوع مختلف را که این متن را زیباتر می کند بیان کنم. اول از همه آدرس زیر را معرفی می کنم:

http://www.sadeghhedayat.com

 

این آدرس دفتر رسمی صادق هدایت است که توسط برادر زاده اش جهانگیر هدایت افتتاح شده است. که می توانید در آن مطالب خوبی به دست بیاورید اما قسمت جالب این سایت بخشی به نام مقابله با تحریف آثار صادق هدایت است که دسته ای از کتاب های چاپ شده ی هدایت توسط انتشاراتی ها را معرفی می کند که در متن دست برده اند و آن را تغییر داده اند. البته سخن های بسیاری پی رامون بی کفایتی و خودخواهی جهانگیر هدایت شنیده ام. اما اگر بخواهیم این چنین دیوانه وار نظر ندهیم متوجه بسیاری از کارهای مفیدی که ایشان کرده اند می شویم. اگر ایشان نبودند شاید آن چند پاسداشت هدایت هم برگزار نمی شد و شاید بسیاری از منابعی که اکنون داریم، دیگر نداشتیم. باز هم در این رابطه دکتر اوحدی سخن زیبایی دارند: اگر ناکام باشی، همگان به بی عرضگی ات می خندند و اگر کامیاب باشی ، بسیاری آرزوی به زمین خوردن و به خاک سیاه نشستن ات را دارند.