چهره های مسخ شده با ایده آل گرایی و ایده آل نمایی امروزی
امین حمزه ئیان
مدت هاست که این مرز و بوم مسخ شده افراد را هم به زیر می افکند. مردمان ایران از دیر باز تا به امروز که همه چیز شدت بیش تری یافته است، طبقه طبقه شده اند. این قشر بندی شدن های نمایان همچون غده ای سرطانی امروز گریبان آدمی را سراپا گرفته است. طبقه ای که اندیشه ای دارد هم از این بازی جا نمانده و در این گود پر هیاهو سرگردان شده است.
ایده آل گرایی و ایده آل نمایی واقعیت تلخ بسیاری از مشکلاتمان است. گویی دیگر آن مرز متعادل از بین رفته است. از کودکی تا بزرگسالی، کشمکش های کامل بودن، تمام ذهن را پر کرده و به نابودی می کشاند. بدین سبب دروغ هم فراوان تر شده است. زیرا واقعیت، چهره ی ناقص شخص را نشان می دهد. و ما از این واقعیت گریزانیم. حتی گاه برای پنهان کاری خویش تا مرز ستیز هم پیش می رویم.

واقعیت این است که اشتباهات و نواقص همگی نشانی از سالم بودن هستند. پنهان کردن جز مجال رشد برای زشتی ها هیچ چیز دیگری در برندارد. از کودکی دنیایمان را دو قسمت کرده اند. دسته ی کارها و اعمال خوبان و دسته ی بدان و زشت صفتان. به ناچار هم به زور در یکی از این گروه ها جایمان داده اند و سپس خود جاگرفته ایم. گویی زشتی و زیبایی هرگز نمی توانند کنار یکدیگر در یک فرد باشند. همین اتفاق ناگوار همه چیز را از کم ترین کارها و راه رفتن ها و صحبت ها تا تصمیمات بزرگ و به طور کلی زندگی ما را به سمت آنچه نیستیم می کشاند. مسلما در این وضعیت سخت نه تنها زندگی را رنگی نمی بینیم بلکه بر خود هم هر لحظه می تازیم. پذیرش واقعیت را به راحتی کتمان می کنیم زیرا جز نگاهی سپید و سیاه، رنگی دیدن را نیاموخته ایم. در هر زمان سعی در آن داریم که آنی باشیم که عرف است و از ما می خواهند. برای تقویت این امر، بسیار مقایسه می کنیم. مقایسه با هر آنچه مخالف وجود اصلی ما است. در چنین وضعیتی افسردگی و بیماری روانی و درگیری های هر روزمان جایی برای زندگی و روشنگری و بازاندیشی نمی گذارد. حال تمام وقتمان صرف "اکنون چگونه؟ های ذهن" می شود.
خلاصه آن که یا از این ور بام می افتیم یا از آن ور. خود را شناختن و شدن آنچه که هستیم در این روزگار شهامت می خواهد. باید پاک کنی در دست گیریم و افراد اطراف را که تنها همانند نمک بر زخم ها هستند، با قدرت پاک کنیم.
ایده آل گرایی و ایده آل نمایی و تنها در ذهن سفر کردن نقطه ی اوجیست که ما را تنها و تنها به سقوط می کشاند. مطمئنا در این وضعیت، هر روز سرخورده تر شده و سر در گریبان خود بیش از پیش فرو می بریم. هر چند شاید طوری دیگر خود را نشان دهیم. تمام این ماجرا جز آشوب ذهنی هیچ سودی ندارد. این آشوب ها، رفته رفته کورمان می کند و دست آخر همانند موجودی نابینا در دالانی تاریک جست و خیز می کنیم.
بیاییم کمی از این پرواز های دروغین فاصله بگیریم. غیرواقعی نشان دادن و غلو کردن در هر چیز، تنها نشان گزاف کاری ما است و این خود حکمی است بر ناشی بودن. مردمان هم که خوب عادت کرده اند، از عادی بودن، غول بی شرمی را برایمان به ارمغان بیاورند. آن ها را هم باید با شادی از صحنه ی خود شست.