کوچکیم /  گریانیم /  مالیخولیاییم

1.

من تو را می شناسم و تو مرا، دوست من ما در دروغ بزرگ شده ایم. مفاهیم و معانی ساده را می دانیم، اما هیچگاه دانستن کافی نیست همانگونه که فهمیدن با توان تشخیص متفاوت است این نقطه ای بود که ما به زیبایی ها پناه آوردیم و ستیزانه به شکستن ها نگریستیم. ساده بود نگاه های آرامش بخش و اطمینان دهنده و تاییدهایی از دوستی و مهر اما خط باریک واقعیت را دروغ می گوییم چون نه در دروغ بزرگ شده ایم بلکه خود دروغیم. ساده زیستن و ساده بودن و ساده خواستن را با قالب بندی های هنری گوشزد می کنیم و هرگز بی پاسخ نیستیم!

2.

سال پیش در همین ایام بود که نوشتم: «...فراموش نکنید مردان بزرگ همیشه در سکوت و تنهایی مرده اند. یادتان باشد رگانتان از آن خونیست که روزی در جان آنانی جاری بوده است که بر نام هایتان شیفته نبودند هرگز...»

و از آخرین دست نوشته های هدایت این بوده است: «دیدار به قیامت. ما رفتیم و دل شما را شکستیم همین»

اما این دو نقل قول در ذهنم خاصیتی بی خود و بی بندوبار از شخصیت بسیاری از هم فرهنگیانم را تداعی می کند. ذهن هایی که تنها به نام ها شیفته هستند آنها دوستدار نام هایی می شوند که مرده اند و زندگانی را فراموش می کنند که با همان اندیشه در کنارشان می زیید؛ اما واقعا برایشان چه اهمیتی دارد که او نیز از همان جنس شیفته ذهنی اش است؟ سخت نگیر می دانم چون تو تنها شیفته یک نامی نه فراتر از آن!

مسخرگی به حد بالایی رسیده است. دوران دوران خنده و قهقهه زدن است، نه سخت گرفتن و دلگیر شدن. نمی بینید این همه دیوانه را!؟ با این وجود چگونه می توانم جلوی خنده های خود را نگیرم؟

3.

این جمله نیچه در سرم بسیار می چرخد: «Was mich nicht umbringt, macht mich starker» یعنی: «چيزی كه مرا نكشد، قويترم می كند.» اما با این حال یک سوال دیگری هم وجود دارد مگر نه آنکه شوپنهاور می گوید: «انسان می تواند آنچه را قصد می کند انجام بدهد اما آنچه که انجام داده لزوما چیزی نیست که قصد کرده بود.»   - حالا نظرتون چیه؟ فکر نکن! خسته کننده است؟ به واقعیت بچسب!

سلامت در س . ک . س

برخی از کارهای روزمره ام دست خوش تغییراتی شده است. تغییراتی که به صورت کم کاری جلوه می کند. و آتش این مسئله به وبلاگم هم رسیده است. حوصله و توان نوشتن ادامه مجموعه «دشت بی فرهنگی ما» را ندارم و باید بگویم که فعلا تصمیم ندارم آن را ادامه دهم. هر چند کامل هم شروع نشده بود. شاید پراکنده تر بنویسم.

به تصویر س . ک . س زیر دقت کنید؛ مفید و جالب است.

نگاهی به نقش دامداری صنعتی در گرمایش زمین/نابودی زمین سرانجام تسخیر طبیعت(روزنامه شرق)

نگاهی به نقش دامداری صنعتی در گرمایش زمین

نابودی زمین، سرانجام تسخیر طبیعت

امین حمزه ئیان / www.Nutshell.ir

(روزنامه شرق)

اکنون زمین رو به نابودی است و شاید کمتر از یک قرن فرصت برای نجات زمین، نسل بشر و اکثر گونه های آن باقی مانده است. این مسئله امروز در حالی مطرح است که اساسی ترین عامل آلودگی زمین دامپروری صنعتی است. در این بین موضوع گرمایش زمین در سال های اخیر یکی از مهم ترین مباحث مطرح شده در بین جوامع می باشد. اثرات مخرب گرمایش زمین بر هیچ کس پوشیده نیست و اگر امروز چاره ای نیاندیشیم، دور از ذهن نیست که تا پایان این قرن (میلادی) زمین آنچنان به ورطه نابودی کشیده شود که امکان حیات برای اکثر گونه های جانداران و گیاهان باقی مانده تا آن زمان نیز از بین برود. و اغراق نیست که بگوییم اگر به همین شیوه با طبیعت بدرفتاری شود تا 50 سال دیگر زمین چهره ای متفاوت خواهد داشت و با شدت گرفتن تخریب هایمان در اندک زمانی حتی توان آدمی برای زیستن در این کره خاکی از بین می رود و تاریخ بشر در مقابل این فاجعه دوام نیاوره و رو به فراموشی می رود. بدون شک عوامل فراوانی در گرمایش زمین و به طور کلی تر تخریب زیست بوم های زمین دخیل هستند. اما تا روزی که نخواهیم حقایق بنیادین را بپذیریم، همواره در مسیری گام نهاده ایم که از نقطه ای دیگر قابل بازگذشت نخواهد بود. این واقعیت، ما و سیاستمداران را به چالشی می کشد که به دور از منفعت ها و خواست های شخصی، بحران گرمایش زمین را با دیدی گسترده تر بنگریم. اکنون زمین همچون مریضی است که نه به خاطر طبیعت خود بلکه به واسطه فعالیت ها و منفعت طلبی های انسان ها که سعی در تسخیر آن و هر آنچه در اوست دارند در حال نابودی است و امروز راز نجات آن تنها در دستان تک تک ما و فرزندانمان می باشد.

- - - -

نقطه جدی آغاز گرمایش زمین با صنعتی شدن بشر برای تولید انبوه و تبلیغ برای مصرف هرچه بیشتر محصولات شروع شد. و بشر بعد از چند میلیارد سال که از عمر زمین می گذرد، در صد سال اخیر چهره زمین را به کلی دگرگون ساخته است. با صنعتی شدن حمل و نقل، صنایع، دامپروری و بسیاری از موارد پیوسته دیگر، زمینه برای تخریب و بهره برداری هر چه بیشتر از طبیعت مستعد شد. در راستای این فعالیت ها با آزاد کردن بیش از حد گازهای گلخانه ای در جو معضلی که امروز به نام گرمایش زمین از آن نام می بریم شکل گرفت. گازهای گلخانه ای موجود در جو در ابتدای تشکیل زمین از مهم ترین عواملی بودند که زمینه را برای شکل گرفتن حیات ابتدایی مهیا ساختند. در آن هنگام گازهای گلخانه ای از درون آتش فشان های فعال در اتمسفر زمین آزاد شده و اثرگلخانه ای یعنی محبوس شدن گرمای خورشید در جو را پدید آوردند و دمای میانگین زمین را به حد متعادلی رساندند. اگر گازهای گلخانه ای در جو زمین وجود نداشت آنگاه ما شاهد تفاوت دمایی صدها درجه سانتیگراد در طول یک شبانه روز بودیم. برای نمونه چنین پدیده ای را می توان در ماه مشاهده کرد. ماه به دلیل نداشتن جوی غنی در روز به دمایی بالغ بر مثبت 130 و در شب به منفی 170 درجه سلسیوس می رسد. از این رو زمین به عنوان سیاره ای که از موقعیت خاصی نیز برخوردار است بسیار حائز اهمیت است. با تمام این مسائل در طبیعت تعادلی حساس برقرار است و این طبیعت تا زمانی که به واسطه انسان ها دست خوش تغییرات غیرطبیعی نشود به خوبی در مسیر خود پیش می رود.

با رشد بی سابقه جمعیت و تبلیغ گوشت و صنایع وابسته به آن به عنوان غذای انسان، به تبع تقاضا برای عرضه آن نیز افزایش یافت. از این جهت دامداری های سنتی که معمولاً دام ها به صورت آزادانه تری نسبت به امروز در محیطی نسبتاً باز قرار داشتند از بین رفت و به جهت صرفه اقتصادی بیشتر این مکان ها همواره کوچکتر و فشرده تر شد. به این ترتیب دامداری های کوچکی که به صورت سنتی اداره می شدند تبدیل به دامپروری های صنعتی همچون کارخانه هایی با حداقل امکانات برای حداکثر بهره برداری از حیوانات شدند. اما امروزه دامپروری صنعتی با تمام چشم پوشی های انجام شده در جهت عدم نمایش واقعیت ها، تبدیل به اصلی ترین عامل در بحران گرمایش زمین شده است.

عموماً بیشترین تاکید در مبحث گرمایش زمین بر روی مصرف سوخت های فسیلی است. برای حمل و نقل، تولید برق و انرژی مقدار زیادی از انواع سوخت های فسیلی مصرف شده و گاز دی اکسید کربن که یکی از مهم ترین گازهای گلخانه ای به شمار می آید در جو آزاد می شود. اما نباید فراموش کرد که نجات زمین از بحران امروز به صورت کامل وابسته به کم کردن مصرف سوخت های فسیلی نیست. در واقع با حذف کامل سوخت های فسیلی و آلاینده ها زمین برای خروج از خطر بحران به بیش از صد سال زمان احتیاج دارد. اما می توان با کنترل صنعت دامپروری این زمان را در بهترین حالت به یک دهم کاهش داد.

در سال 2006 میلادی بخش خواربار و کشاورزی سازمان ملل متحد (FAO) گزارشی را تحت عنوان «سایه بلند احشام» در 408 صفحه منتشر کرد. این تحقیق بیان می کرد که دام ها نقش 18 درصدی در تولید گرمایش زمین دارد. اما نکته قابل تاملی که در خود گزارش نیز بدان اشاره شده بود این است که در واقع تاثیر 18 درصدی دام ها در گرمایش زمین سهم بیشتری از دی اکسید تولید شده توسط وسایل نقلیه دارد.

حیوانات نشخوار کننده در روند هضم غذای خود گاز متان تولید می کنند. این گاز همواره به صورت های مختلف از این حیوانات خارج شده و در جو زمین منتشر می شود. با در نظر گرفتن افق زمانی 20 ساله گاز متان 72 بار از لحاظ به دام انداختن گرما از دی اکسید کربن قدرتمند تر است و تنها 12 سال ماندگاری در جو دارد. گفته می شود که یک گاو بالغ در طول یک سال معادل خودرویی معمولی که نزدیک به دو بار دور کره زمین را دور بزند موجب انتشار گاز گلخانه ای می شود. همچنین فضولات و کودهای حیوانی سهم بسیار زیادی در گرمایش زمین دارند. زیرا این ضایعات تولید گاز اکسید نیتروژن را می کنند که 289 بار قوی تر از دی اکسید کربن است و ماندگاری زیادی برابر با 114 سال را در جو زمین دارد.

بعد از انتشار گزارش FAO عده ای عقیده داشتند که ارقام داده شده توسط این گزارش مقدار تخریب اصلی دامداری صنعتی را فاش نمی کند. با این حال اخیراً محققانی از موسسه «World Watch» گزارش معتبر دیگری را با عنوان «دام و تغییرات آب و هوایی» منتشر کرده اند که با بررسی ها و محاسبات انجام شده در آن تاثیر دام ها بر آب و هوای کره زمین حداقل 51 درصد برآورد شده است. در این گزارش موارد دیگری از تخریب ها و آلودگی های اصلی و فرعی انواع حیوانات در پرورش صنعتی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر محیط زیست و گرمایش زمین تاثیر می گذارند محاسبه شده است. با این حال هنوز عقیده بر آن است که این عدد می تواند بسیار بیشتر از 51 درصد باشد.

به عنوان مثال جنگل ها با کنترل گازهای گلخانه ای باعث تعادل دما بر روی زمین می شوند و ما با از بین بردن آنها بخش بزرگی از این روند را دچال اختلال می کنیم و بعد از مدتی که خاک آن ناحیه فرسایش یافت، بیابانی خالی را برجای می گذاریم. بررسی ها نشان می دهند که عامل درجه اول تخریب جنگل ها و فرسایش خاک نیز دام ها هستند که به طور نامحسوس تری در تشدید گرمایش زمین دخیل هستند. برای برطرف کردن نیاز غذایی دام ها مقدار زیادی از زمین ها و جنگل های بارانی تخریب شده و به جای آنها مزارع تولید غلات و به خصوص سویا جایگزین می شود. گفته می شود که 74 درصد از سویا و 36 درصد ازغلات تولید شده تنها در جهت مصرف دام ها استفاده می شود. می توان این موضوع را با دقت در آمار سازمان ملل که نشان می دهد 70 درصد از مناطق جنگلی آمازون توسط چراگاه ها اشغال شده اند به خوبی دریافت. افزایش دام و فرآورده های دامی مهم ترین عامل در جنگل زدایی به خصوص در آمریکای لاتین به حساب می آید. به طول کلی حدود 70 درصد از زمین های کشاوری و 30 درصد از کل سطح زمین توسط احشام اشغال شده است. تخمین زده می شود که تخریب جنگل ها 20 درصد در گرمایش زمین تاثیر دارد. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که با تهیه مواد غذایی برای حیواناتی که حتی تولید گاز متان را هم نمی کنند به طور غیرمستقیم در گرمایش زمین و آلودگی های محیط زیستی تاثیر گذاشته ایم.

تحقیقات سازمان ملل نشان می دهند که از سال 1950 تا 2000 میلادی جمعیت جهان کمی بیشتر از 2 برابر شده و تولید گوشت به 5 برابر رسیده است. در ادامه پیش بینی می شود که تا سال 2050 میلادی جمعیت به 9 میلیارد نفر و تولید گوشت به دو برابر مقدار کنونی برسد که به تبع آلودگی های زیست محیطی اعم از انتشار گازهای گلخانه ای نیز به دو برابر مقدار کنونی می رسد.

-------------
لازم است که از آرش مدرس که زحمت کشیدند و عکس کوچکی که در روزنامه چاپ شد را تنظیم کردند و همچنین حامد بابا مرادی و خانم الهام عارف که در ترجمه بخش هایی از گزارش فائو و دیگر بخش ها کمکم کردند تشکر بکنم.

نگاهی به ابعاد و تجمع های کهکشانی/کهکشان ها، توده های کیهانی(روزنامه شرق)

نگاهی به ابعاد و تجمع های کهکشانی

کهکشان ها، توده های کیهانی

امین حمزه ئیان / www.Nutshell.ir

(صفحه علم روزنامه شرق)

فاصله 4.2 سال نوری نزدیک ترین ستاره به ما، تنها نشان از بزرگ بودن فاصله ها در کهکشان است. و اگر بخواهیم کمی به فراتر سفر کنیم با فاصله هایی برابر دها، صدها و هزاران سال نوری برای رسیدن به ستاره یی دوردست تر تنها در کهکشان راه شیری برخورد می کنیم. ستاره هایی که در آسمان شب می بینیم تنها بخش اندکی از ستارگان کهکشان راه شیری هستند. بیشتر ستارگان کهکشان راه شیری به دلیل فاصله زیاد و همچنین غبار میان ستاره یی، یا آنچنان کم فروغ هستند که برای رصد آنان حتماً باید از تلسکوپ بهره برد و یا آنکه همچون ستارگانی که در مرکز کهکشان قرار دارند آنچنان در ابرها و غبارهای موجود در آن ناحیه قرار گرفته اند که نورشان راهی را برای رسیدن به ما نمیابد. کهکشان راه شیری یک کهکشان مارپیچی میله یی است که دارای چند بازوی اصلی و فرعی است که گویی همچون گرد آبی از اطراف به سمت داخل می پیچد. و هر چه از لبه کهکشان به سمت مرکز آن حرکت می کنیم تراکم ماده بیشتر می شود.

به دلیل تراکم زیاد ابر و غبار در مرکز کهکشان و محدود بودن دید ما، گذشتگان، کهکشان راه شیری را کوچکتر از امروز می پنداشتند و گمان می کردند که آن نواحی تاریک انتهای کهکشان راه شیری است و خورشیدمان در مرکز کهکشان قرار دارد. اما در سال 1917 میلادی اخترشناسی به نام «هارلو شپلی» با بررسی های خود این دیدگاه را دگرگون ساخت. او نشان داد که کهکشان راه شیری بسیار بزرگتر از آن کهکشان کوچکی است که قبلاً می پنداشتیم و همچنین خورشید نه تنها در مرکز کهکشان قرار ندارد بلکه بیشتر به لبه آن نزدیک است.

همچنین بعد از «شپلی» دانشمند دیگری به نام «ادوین هابل» نشان داد که کهکشان راه شیری تنها یکی از کهکشان های این عالم است. قبل از «هابل» عقیده بر آن بود که کل عالم در محدوده کهکشان راه شیری خلاصه شده است. هرچند اخترشناسان رصدی کهکشان های دیگر را در تلسکوپ های خود به صورت ابرهایی می دیدند اما آنان گمان نمی کردند که این اجرام مه آلود، کهکشان هایی دوردست و حتی چندین برابر کهشکان راه شیری می باشند. به این ترتیب بعد از قرن ها اولین دگرگونی های اساسی در دیدگاه بشر نسبت به مقیاس های عظیم کیهانی و جایگاه ما در آن به وجود آمد.

امروزه می دانیم که کهشکان راه شیری نه تنها کهکشانی بزرگ نیست بلکه نسبت به دیگر کهکشان ها در حد و اندازه یک کهشکان معمولی و عادی است. با تمام این صحبت ها قطر کهکشان راه شیری در حدود 100 هزار سال نوری است و بیشترین ضحامت آن در مرکز کهکشان به حدود 18 هزار سال نوری نیز می رسد.

ستارگان یک کهکشان همگی با یکدیگر به شکل های گوناگونی در رابطه هستند؛ همان گونه که زمین و دیگر سیارات نزدیک همگی در دستگاه منظومه شمسی با یکدیگر در تقابل گرانشی اند و به دور ستاره مرکزی یعنی خورشید می گردند، ستارگان و دیگر اجزای یک کهکشان نیز به نوعی چنین رابطه یی با یکدیگر دارند. به طوری که کهکشان راه شیری با سرعتی خاص در پهنه کهکشان در حرکت است.

دانشمندان زمانی که عالم را فرای ابعاد یک کهکشان بررسی کردند دریافتند که کهکشان ها نیز همچون ستارگانی که در یک مجموعه بزرگ، کهکشان ها را تشکیل می دهند، خود نیز تشکیل خوشه هایی بسیار بزرگ به نام خوشه(گروه)های کهکشانی را می دهند. کهکشان راه شیری در خوشه یی به نام گروه محلی که متشکل از حدود 30 توده کهکشانی است، می باشد. اگر گروه محلی را داخل یک کره بسیار بزرگ فرض کنیم، شعاع این کره برابر 3 میلیون سال نوری می شود. ممکن است برخی از خوشه های کهکشانی تجمعی از هزاران کهکشان باشند که اجزای آن به صورت منظم و با نظمی خاص همچون خوشه های ستاره یی کروی و یا نامنظم نسبت به یکدیگر قرار گرفته باشند.

شاید تصور چنین بزرگی یی کمی سخت باشد.اما واقعیت این است که چنین عظمتی تنها بخش کوچکی از عالمی است که امروز شناخته ایم. و زمانی که از ابعاد خوشه های کهکشانی هم فراتر می رویم متوجه اَبَرخوشه ها می شویم که متشکل از چندین گروه کهکشانی مختلف است. گروه محلی ما به همراه چند گروه کهکشانی دیگر اَبَر خوشه محلی را تشکیل می دهند. درواقع ابرخوشه ها از بزرگ ترین مجموعه ها در کیهان به شمار می آیند که شامل هزارن کهکشان می شوند.

این موضوع حاکی از آن است که همان گونه که ستارگان در عالم به صورت تنها یافت نمی شوند، کهکشان ها هم به صورت تنها نیستند و تشکیل خوشه ها و اَبَرخوشه های کهکشانی را می دهند.  به این ترتیب هنگامی که نقشه یی از کیهان را ترسیم می کنیم متوجه عالمی می شویم که کهکشان ها در آن به صورت آزادانه در حرکت نیستند و گویی این کهکشان ها و گروه های کهکشانی به صورت توده هایی متراکم قرار گرفته اند. چنین تصویری نشان می دهد که گویی ماده به صورت کهکشان ها در اطراف حباب هایی خالی از ماده قرار گرفته اند. این تصویر ما را از تصور جهانی که ماده در آن به صورت هموار پخش شده است به دور می کند اما اخیراً برخی از دانشمندان بیان می دارند؛ درست است که کهکشان ها به صورت گروهی یافت می شود اما هنگامی که در ابعادی گسترده تر به کیهان می نگریم گویی این توده ها نظمی خاص را در خود نهفته دارند.

دشت بی فرهنگی ما (قسمت نخست) / چرا مجموعه «دشت بی فرهنگی ما» را می نویسم؟

دشت بی فرهنگی ما (قسمت نخست)

چرا مجموعه «دشت بی فرهنگی ما» را می نویسم؟

عامل اصلی عقب ماندگی، درماندگی، آشفتگی، عذاب ها، (...)، و شکاف عمیقمان با سطح امروزی جهان نه تماما ناشی از سیاست بلکه اکثرا ناشی از فرهنگ و رفتارهای خصوصی و عمومی خودمان است (زیرا سیاستمان آنچنان غیر مانوس با خودمان نیست). نمی توان امید داشت که با تغییرات کلی نظام حکومتی، ما نیز این فرهنگ و رفتارها را به سمت و سویی صحیح ببریم بلکه برعکس ممکن است تا مدتی طولانی همچون شخصی که به کما می رود ما هم در خوابی طولانی و پرآشوب برویم. جامعه امروز ما اکثرا از افراد درمانده ای تشکیل شده است که در بیشتر حیطه ها دچار افول هستند. و متاسفانه دل خود را به اندک پیشرفت های خود که عموما هم بسیار بزرگش می کنیم، خوش کرده ایم. البته این تحلیل ها بر مبنای شکل کلی و اکثریت می باشد و مطمئنا در یک جامعه به خصوص جامعه ای دگرگون همچون ایران افراد با خط مشی متفاوت هم یافت می شوند. از این جهت گمان شخصی خودم بر این است که به طور کلی جامعه امروز ما با توجه به پیشرفت های تکنولوژی و علم در محدوده علوم انسانی نیازی حیاتی به جامعه شناسی، واکاوی و در وهله اول شناخت و سپس درمان ضعف ها و بیماری هایمان دارد. ما نیاز به بازاندیشی در رفتارها، نگرش های کهنه خود، جامعه، اطراف، محیط زیست و به طور کلی جهان داریم. زیرا من و بسیاری دیگر عقیده دارند که اگر با همین فرهنگ و بینش و نگرش عقب مانده خود در بهترین شرایط هم باشیم بدون شک وضعمان از این بهتر نخواهد بود. فرض کردن چنین موقعیتی ساده است: اندکی فکر کنید که اکنون ایرانیان را در اروپا پیشرفته بگذارند و اروپاییان را در ایران، گمان می کنید ما ملت و دولتی دموکراتیک و بدون مشکلات امروزمان خواهیم بود؟ مطمئنا جواب خیر است.

قصدم این است که با بیان آنچه می بینم و می اندیشم هر از چند گاهی یکی از عوامل عقب ماندگی خود را که اتفاقا بسیار هم نمایان است اما به هر دلیلی نمی بینیم و یا نمی خواهیم ببینیم را بنویسم. سعی می کنم نوشتارها را کوتاه و ساده بنویسم و از سخت گویی هایی که یکی از عادات بد فرهنگی ما شده است دوری کنم تا بدین ترتیب هم خود زیاده گویی نکرده باشم و هم خواننده با صرف تنها چند دقیقه یک مطلب ساده اما مهم را بخواند. در نگارش مجموعه «دشت بی فرهنگی ما» قصدم مقایسه ایرانی با انیرانی نیست. هرچند ممکن است مثال هایی از این تفاوت ها بیاورم.

مهم است یاد آورم شوم که من نیز تافته جدا بافته ای نیستم و از همین مردم با همین تاریخ و شرایط هستم؛ که مطمئنا انگشت انتقاد به سمت خودم نیز می باشد. اما مهم است که امروز ما از خودشیفتگی و خودکامگی های بی مورد و زیادمان بکاهیم و با نگرشی روشن تر به واقعیت ها نگاه کنیم. باشد تا این بندهایی که نه تنها روان بلکه جسممان را هم فرسوده کرده است پاره کنیم و کم کم به سمت عمل و مسائل کاربردی پیش برویم.

پی نوشت: عبارت «دشت بی فرهنگی ما» برگرفته از ترانه «یار دبستانی من» منصور تهرانی است که در دوران انقلاب فریدون فروغی آن را خواند و آن را ترانه ای جاودان و انقلابی کرد. ابتدا می خواستم از خود عنوانی انتخاب کنم اما این جمله برایم کاملا ارضا کننده است که به ناچار آن را قرض گرفتم.

پی نوشت: باید توجه داشت که کلمه بی فرهنگی در واقع به نوعی نمادین است زیرا در هر شرایطی هر فردی دارای نوعی فرهنگ چه کم و زیاد و چه هنجار و نابهنجار است.

می شکنه سایه اسکای بت فرض محال، از ترنس و گی و لز و بای میگه با افتخار

سایه - حق کشیآفرین بر «سایه» خواننده ای که در موزیکی به نام «حق کشی» از حقیقتی محض می خواند. او در این آهنگِ انتقادی در مورد ترنس ها (ترنس سکشوال ها) گی ها و لزها (هومو سشکوال ها - هم جنس گرایان) و بای ها (بای سکشوال ها - دو جنس گرایان) به خوبی یاد می کند و یاد آورد حقوقی می شود که پذیرش آنها از طرف تک تک افراد جامعه و کل حکومت از اولین وظایف و حقوق انسانی است.

این موزیک را می توانید از لینک زیر دانلود کنید:

حق کشی (MP3 _  Mb3.80)

همچنین می توانید از لینک رو به رو مطلبی را که در باب این مسئله نگاشته ام مطالعه کنید: «آنها را دریابید و به زندگی بازگردانید»

متن کامل ترانه حق کشی را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

بازنگری مفاهیم، زندگی و نامه ای کهن

متن زیر بخش هایی از نامه ای است که حدود یک سال و نیم پیش به شخصی دادم. جملات و مضمون نامه اکثراً برگرفته از تفکرات فیلسوف آلمانی، نیچه است. اما به دلیل غنی بودن متن، آن را بعد از بازنگری در زیر آوردم تا دوباره بیاندیشم به امروز خویش و گذشته ای که شاید گذشت.

...........................

ترشح هرمون هایی در مغز !!!

این جملات را می نویسم زیرا می دانم  جز اندک ملاقات هایی، برخورد دیگری نخواهیم داشت. هرچند تمایل داشتم روابطی نزدیکتر داشته باشم. از دوستی می گریزم زیرا نه دیگران بلکه خود را واژگون در زندگی یافتم. یگانه دوست و محرم من در زندگی تنهاییست.

امروز کمی بدون در نظر گرفتن آن خط قرمزها صحبت کردم. و کمی از چگونگی گذر لحظه هایم گفتم. در آخر ناگهان و ناخودآگاه سخنی راندم از آن وجودی که دوستش نمی دارم. پاسخی دریافت کردم. جمله ای بود سخت دردناک. بسیار خواهان این هستم که برای مدتی در جایی دور از این هیاهو بستری شوم و گاه بدین تصویر، زیبا می اندیشم. و دردا که مرا به یاد خاطراتی خود خواسته می اندازد. سالیان طولانیست اندیشه ی خودکشی تنها مسکن وجودم است. (و البته همین مرگ است که بشریت را بدین جای رسانده است)

در مورد دوستی ام با دیگران مانند دختران و پسران، اینان را جز موجوداتی در رمه ندیدم. رمه ای که از تنهایی گریزان است. عده ای که تنها با صحبت از خود، و تصدیق دیگری در روان خود، خویش را بزرگ نشان می دهند تا پوچ بیاسایند. با دیگران بودن برایم سخت است زیرا گاه سکوت کردن سخت است.

کارهایمان در دنیا از حقیقت جویی نبودست بلکه از راحت طلبی به وجود آمده است زیرا انسان ها تحمل واقعیت را ندارند پس دنیاهایی توهمی می سازند که در آن احساس راحتی کنند. این دنیا ها را خلق می کنند تا زندگی برایشان معنی پیدا کند. چطور در دنیایی که زندگی بی معناست می توان بدون خلق دنیاهای معنی دار زندگی کرد؟ آیا می شود بدون معنا زندگی کرد؟ و آن کس که تحمل دارد و واقعیت را می طلبد تنها رنج را خواهد دید.

و خوشبختی در زندگی به معنای ارتباط شیرین با رنج است، رنج هایی که سرشت و خصیصه خود زندگیست نه خودآزاری. رنجی اجتناب ناپذیر که کیفیت خود زندگیست. تمام دست آورد ها و تفکراتمان برای چیست؟ آیا برای رهایی از این رنج نیست؟

زمانی که جماعت از چیز بزرگی سخن می راند هرگز نمی توانم بدان اعتماد کنم زیرا جماعت توان تشخیص چیزهای بزرگ را ندارد. و این جماعتی است که محکومم به ضد و نقیض گویی می کند و نمی داند، که در تفکر عمیق تناقض باید باشد. انتقاد می کنند، انتقادی ناآگاهانه، انتقادی بدون شناخت.

اندیشه برای من توان تنها شدن است و زمانی که تنهایی ام را از دست دهم وارد بازاریت خواهم شد و این چیزیست که از آن گریزانم زیرا دوست نمی دارم من هم با شکلک متقاعد شوم. پس اندیشه ام اشتیاق است. اشتیاق برای فرار از وضعیت موجود(بازاریت).

فلسفه هنر بحران سازیست که وجود انسان را درگیر می کند که احساس نیاز کند و در پی آن سوال کند زیرا سوالی که بدون نیاز باشد ساختگیست. و شناخت اصلی این است که تفاوت ها را با خودمان بشناسیم نه تشابهات را.

و نیک می دانم این جمعیتی که با شکلک متقاعد شده اند هرگز با چیزی فراتر متقاعد نخواهند شد. صداقتی در کار نیست. و خوب و بد را تنها از روی پوچ می آفرینند. و از منطق می گویند و نمی دانند که منطق سیال را به مرداب تبدیل می کند. و آنان که توانایی رنج کشیدن را ندارند به منطق روی می آورند. آنان هرگز توان هنرمند بودن را ندارند. و هیچ فرای خود نمی آفرینند. ای کاش آدمی، حداقل معنای نام خود را می دانست.

ما ماهی قرمز نمی خریم

تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین شکل میگیرد تجارتی که محصول آن هیچ ریشه ای در تاریخ باستانی عید نوروز ایرانی ندارد .

۸۰ سال پیش به همراه ورودچای به ایران ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی ست به سفره های هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز را رها میکنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه های سفره هایمان و باروری زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم .

جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد در میان رسوم زرتشتی در سفره عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها میشود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند. اگر ایرانی ها می دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه تاریخی در سفره هفت سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی های قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رهامیکردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد

هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهی میمیرند. ۵ میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت سین ایرانی ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد.

عجیب نیست اگر تابلوی معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت سینش طراحی و نقاشی نکرده است .

ماهی قرمز در سفره هفت سین ایرانی جایی ندارد پس لطفاًماهی قرمز نخرید.

روش های سنجش دما و ساختار ستارگان – برگماشتن ستارگان دوردست _ روزنامه اعتماد

(صفحه علم روزنامه اعتماد)

روش های سنجش دما و ساختار ستارگان

برگماشتن طبیعت ستارگان دوردست

امین حمزه ئیان / www.Nutshell.ir

ویژگی های فیزیکی و شیمیایی ستارگان از اولین مواردی هستند که در ذهن هر شخصی سوال ایجاد می کند. یافتن دما و ساختار ستارگان نه تنها برای افراد علاقه مند جذابیت دارد، بلکه برای اخترشناسان نیز از مهم ترین و اساسی ترین نیازهایی است که در ابتدای رصدها و تحلیل های پیشرفته تر خود باید به آنها پاسخی مناسب دهند. از این جهت بررسی تک تک ویژگی های فیزیکی و شیمیایی هر یک از ستارگان موجب شناخت هر چه بیشتر ما از جزییات ساختار کهکشان راه شیری و دیگر کهکشان ها می شود.

رنگ خورشید از فضای خارج جو زمین سفید متمایل به زرد است. سطح خارجی آن حدود شش هزار درجه کلوین دما دارد و در هسته آن به دلیل فشار فراوانی که در آن ناحیه وجود دارد، دما به بیش از 15 میلیون درجه کلوین می رسد. با بررسی خورشید و مقایسه آن با دیگر ستارگان کهکشان درمی یابیم که خورشید به عنوان نمونه یی از یک ستاره متوسط و معمولی بسیار نزدیک به ما، در اواسط عمر آرام خود (مرحله رشته اصلی) است. بین رنگ و دمای ستارگان رابطه یی خاص برقرار است به طوری که رنگ ستارگان نشان دهنده دمای آنها است. در طیف الکترومغناطیسی و بخش نور مرئی پایین ترین انرژی برای رنگ قرمز (طول موج بلند و کم انرژی) و قوی ترین آن برای آبی (طول موج کوتاه و پرانرژی) است. برای نمونه ستارگان بسیار پرجرم و جوان، رنگی متمایل به آبی را از خود نشان می دهند و آرام آرام با سوزاندن سوخت خود و رسیدن به مرحله اîبîرغول سرخ که موجب باد شدن و سرد شدن ستاره می شود، رنگ شان به سمت سرخی متمایل می شود. اخترشناسان با بررسی طیفی ستارگان آنها را از لحاظ رنگ و دما به هفت دسته اصلی تقسیم کرده اند. در بین آنها همان طور که گفتیم ستارگان آبی بیشترین دما را دارند و می توانند تا 50 هزار درجه کلوین دما داشته باشند و سردترین ستارگان رنگی سرخ گون دارند که دمای سطحی آنها ممکن است تا حد سه هزار درجه کلوین کم باشد. البته برای بررسی دقیق رنگ هر ستاره به امکانات پیچیده تری نیاز داریم اما می توان تفاوت برخی از ستارگان را همچون ستاره «ابط الجوزا» در صورت فلکی شکارچی که رنگی متمایل به سرخ نسبت به دیگر ستارگان آسمان دارد، به راحتی تشخیص داد. «ابط الجوزا» یک ستاره غول و پیر است که قطری حدود 750 برابر قطر خورشید دارد و با انفجار ابرنواختری به عمر خود پایان خواهد داد. دما روی لایه های فوقانی این ستاره به سه هزار و 500 درجه کلوین می رسد.

البته به دست آوردن دما از طریق رنگ ظاهری هر ستاره ممکن است خطاهایی نیز داشته باشد. به خصوص این گونه خطاها برای ستاره های دوردست بسیار بیشتر است زیرا هرچه ستاره یی دورتر از ما قرار گرفته باشد، بالطبع نورش هم باید از فضای گسترده تری از غبار موجود در پهنه کهکشان عبور کند و این امر باعث جذب بخش زیادی از نور هر ستاره می شود. با فرض میانگین غبار میان ستاره یی، نور هر ستاره در هر سه هزار و 300 سال نوری، نصف می شود. غبار میان ستاره یی باعث جذب طول موج های کوتاه آبی شده و این امر موجب قرمزشدگی رنگ ظاهری ستارگان دوردست از دید ناظر زمینی می شود. از این جهت اخترشناسان با استفاده از طیف سنجی ستارگان، تعیین دمای سطحی آنها را انجام می دهند.

همچنین دانشمندان برای یافتن ترکیبات هر ستاره طیف نشری عناصر مختلف را در آزمایشگاه ها گرفته و آن را با کل طیف گرفته شده از هر ستاره مقایسه می کنند تا ترکیبات ستارگان را بیابند. برای نمونه زمانی که گاز متشکل از اتم هیدروژن در آزمایشگاه به وسیله گرما یا جریان الکتریسیته برانگیخته می شود از خود نور تولید می کند (همانند آنچه در لامپ مهتابی رخ می دهد) و دانشمندان نور منتشر شده را از طیف نگار عبور داده و بعد از تجزیه آن، خطوط عنصر هیدروژن را می یابند. حال زمانی که اخترشناسان طیف یک ستاره را می گیرند در آن خطوطی تاریک را مشاهده می کنند. این خطوط تاریک نشان دهنده جذب نور ستاره توسط برخی مواد است و زمانی که این خطوط تاریک را با طیف نشری عناصری که در آزمایشگاه به دست آورده اند مقایسه می کنند متوجه وجود عناصری می شوند که به واسطه آن عناصر، بخشی از نور ستاره جذب شده و به صورت خطوط تاریک نمایان شده است. مثلاً در طیف جذبی خورشید حدود 30 هزار خط تاریک یافت می شود که معمولاً هرچند خط نشان از یک عنصر خاص در سطح این ستاره است.

البته نباید فراموش کرد که ستارگان تمام انرژی خود را در محدوده نور مرئی منتشر نمی کنند بلکه یک ستاره در تمام طول موج ها انرژی خود را آزاد می کند و بسته به جرم و ویژگی های فیزیکی اش، قله تابشش نیز در بازه های مختلفی از طیف الکترومغناطیسی تغییر می کند. از این رو برای بررسی همه جانبه ستارگان نمی توان تنها به محدوده نور مرئی اکتفا کرد. این موضوع به صورتی است که حتی برخی از ستارگان، خود را در نور مرئی نشان نمی دهند. خورشید با دمای سطحی شش هزار درجه کلوین بیشترین انرژی خود را در نور مرئی منتشر می کند، اما ستارگانی داغ تر با دمای سطحی بیش از 10 هزار درجه، بیشترین تابش (قله تابش) خود را در محدوده فرابنفش تولید می کنند و همچنین قله تابش ستارگانی با دمای سه هزار درجه کلوین در محدوده فروسرخ است.

آنها را دریابید و به زندگی بازگردانید

> امین حمزه ئیان

این مطلب کوتاه و خودمانی در مورد نسل امروزی هوموسکشوال ها (همجنسگرا) و ترنس سکشوال ها (تی اس) و دیدگاه های پوسیده ما ایرانیان نسبت به آنها است. هرچند هیچ گرایشی را ننگ نمی دانم اما لازم است بگویم که من نه هومو هستم و نه ترنس و نه بای بلکه یک هترو .اس (دگرجنسخواه:آنچه عادی و معمولی می پندارید) هستم.

در وجود آنها دردهایی بی پایان از زجرهایی که تنها به واسطه ذهن مریض ماست، رخنه کرده است. هرچند نمی توانم هم پای آنان باشم و دردی که می کشند را همچون آنها در وجودم احساس کنم اما می توانم بفهمم که در اندک روزهای زندگی خویش چه شکنجه هایی بر روان و جسمشان روا داشته می شود که اگر به جای آنان بودم تا به امروز تاب نمی آوردم.

و اکنون با آخرین ضربه هایی که بر وجودشان می نشانند خواهان آنم که سکوت خود را بشکنم. هرچند می دانم در این سرزمین سیاه چه انگ هایی به من خواهند زد، اما عده ای که تعدادشان کم نیست در حال نابودی اند. بی حرمتی های مردم را دیده ام. طرد شدن های آنان را دیده ام. زندانی کردن های آنان را بسیار دیده ام. فرار کردن هایشان را و در دام فساد جوان های هرزه افتادن هایشان را دیده ام. آنها تنها یک چیز را از زندگی می خواهند: حق خود، حق زندگی کردن، حق نفس کشیدن و عادی دیده شدن.

هوموها بی اغراق از باهوش ترین، مهربان ترین و با احساس ترین افراد هستند. آنها هم همچون ما (هتروها) واقعا عاشق می شوند. آنها معنای محبت را حتی ورای ما می فهمند. آنها دوست می دارند و محبت می کنند.

لطفا هوموها را با همجنسبازان اشتباه نگیرید. همجنسبازان برای تفنن، تفریح، تنوع طلبی روی به رابطه هایی خاص می آورند(که البته این نیز همواره و در هر حالت ناپسند -اختلال یا انحراف- نیست). اما هوموها واقعا به جنس مخالف گرایش ندارند. جنس مخالف هم چون ما احساساتشان را برنمی انگیزاند. برای آنها هم جنسشان ایجاد احساس می کند. فراموش نکنید که آنها هرزه نیستند. مگر ما که گرایش به جنس مخالف داریم هرزه هستیم؟ آیا ما منتظر هر فرصتی برای تجاوز و شکستن حرمت هاییم؟ آنها همانند ما هستند و تنها گرایششان متفاوت است.

آنها به واسطه اقلیت بودن بیشتر زمان خود را در تنهایی به سر می برند و ذهنشان بسیار زودتر برای شناخت خود و دیگران به بلوغ می رسد. آنچه من دیدم بلوغ و درکی والا در بینشان بود. درکی برتر از خویش و وجود آدمی. آنان بدون شک بسیار بیشتر از ما به وجود انسان و طبیعت احترام می گذارند. امروزه آنها در ایران به دلیل فشارهای زیاد به درجه ای از بلوغ فکری رسیده اند که دیگران سالها زمان و تجربه لازم دارند تا بدان جا برسند.

هوموها و تی اسها به واسطه زندگی ای که همچون شکنجه گاهی برایشان ساخته ایم معنای انسان، احترام و آزادی را بسیار ژرف تر از ما دریافته اند.

ترنسها جمعیتی هستند که زیر بار گزندهای جامعه همواره خرد شده و می شوند. روان دختری که در جسم پسر و روان پسری که در جسم دختری متولد شده است آیا می تواند احساسی آسوده داشته باشد؟ آنها با روان خود آشنایند و جسم خود را بیگانه می پندارند. جسمی که گمان می کنند از آن آنان نیست. می توانید لحظه ای خود را به جای آنان بگذارید؟ دردی که از نگاه جامعه چه قبل و بعد از عمل (اگر خانواده ای روشن داشته باشند) می کشند به هیچ وجه کم نیست.

اکثر خانواده هایی که فرزندانی ترنس دارند نمی توانند درک کنند که فرزندشان از جسم غریبشان چه عذابی می کشند. او را زندانی می کنند و حق زندگی را از او می گیرند. چرا؟ زیرا تنها به دلایل فیزیولوژیکی ای که خود انتخاب نکرده اینگونه متولد شده است. اکثرا اطرافیان آنها هیچ احساس مسئولیتی در قبال زندگی یک انسان تی اس ندارند؛ به طوری که شخصیت او را خورد کرده و گاهی او را تا مرز خودکشی می کشانند. و متاسفانم که به خاطر عقب ماندگی ما، اندیشه مرگ و نجات از این زندگی پر از درد مرحمی همیشگی برای تی اس هاست. ترنس ها ناخواسته اینگونه شده اند و می توان آنها را با جراحی به زندگی بازگرداند (اگر اطرافیان هم در این راستا مرحمی برایشان باشند و نه همچون زهر). اکثر آنها بعد از عمل تمام نشانه های قبلی خود را از زندگی محو می کنند و بیان می دارند که گویی دوباره متولد شده اند و به راستی که زندگی حقیقی آنها بعد از عمل و در جسمی است که به آن احساسی خوشایند دارند و می پندارند که با روانشان یکسان است.

جنسیت از مهم ترین موارد زندگی هر انسانی است و زمانی که این موضوع در ترنس ها اختلال ایجاد می کند وظیفه انسانی ما است که عمق فاجعه را در درون پیچیده آنان درک کرده و کمکشان کنیم تا زندگی حقیقی خود را بازیابند.

ترنس ها بهترین دوست دختران و دوست پسران در دنیا هستند. زیرا آنان دغدغه های جنس مخالف را به خوبی تجربه کرده اند. تجربه ای که ما هیچ گاه همچون آنها بدان دست نخواهیم یافت. آنها می توانند بهترین دوست و همدم همیشگی ما باشند.

در مورد هوموها، ترنس ها و بای ها باید بیاموزیم که:

آنها اینگونه زاده شده اند و طبیعتشان این است. آنها بیمار نیستند. آنها احتیاج به ترحم ندارند و یک انسان و شخصیت کامل هستند. و باید آنان را در این سرزمین پوسیده از تفکر دریابیم و به یگانه حق بودنشان یعنی زندگی بازگردانیم و مسلما بخشی از این حرکت بر دوش تک تک ماست؛ اگر نام آدمی را بر خویشتن می گذاریم.